امروز سریالی رو مورد نقد و بررسی قرار میدم که فقط و فقط به خاطر بازیگران و داستانش نگاهش کردم. بعداز مستر سان شاین دیگه هیچ سریال عاشقانه یا توی ژانر فانتزی بهم نمی چسپید برای همین دنبال یه سریال عالی بودم که منو کاملا به خودش جذب کنه. تا با سریال بی خانمان آشنا شدم.
نکته ای که از همین اول نقد باید بهش اشاره کنم اکشن بازی های عالی سریال هستن. من عاشق ژانر اکشن هستم. تا حالا سه تا سریال مدرن توی ژانر اکشن دیدم که خیلی عالی بودن. شکارچی شهر، هیلر و بی خانمان. این ژانر اکشن توی همون قسمت اول بسیار زیبا طراحی شده بود.
بعد اینکه بسیاری هستن که توی این سریال یا سریالهای جدی مشکل دارن. نظر این افراد خیلی برام محترمه اما من مخالف نظرشون هستم. تا حالا از سوزی فقط دوتا سریال دیدم که توی این دوتا سریال اون و لی سونگ کی زوج بودن. و کاملا بازی سوزی رو در این دو سریال پسندیدم و باهاش هیچ مشکلی نداشتم.
شخصیت پردازی ها خیلی پیچیده بودن. اونقدری که نمی تونستم حدس بزنم کی خائنه و کی وفادار؟ کی دوسته و کی دشمن؟ هر وقت شخصیت جدیدی وارد داستان می شد، سعی میکردم حدس بزنم که اون فرد شخصیتش سفیده یا سیاه؟ اما هربار که حدس میزدم، اشتباه بود. گاهی اوقات حدس میزدم کسانی دشمن هستن اما در آخر خیلی مظلومانه میمردن. یا حدس میزدم کسی دوسته ولی در آخر به شخصیت های اصلی یه ضربه ی سخت وارد میکرد. در کل شخصیت پردازی های این خیلی پیچیده و غیرقابل کشف بودن.
این سریال بیشتر روی مسائل سیاسی و ناحقی هایی که در حق مردم میشه تمرکز کرده برای همین نمیتونم به عنوان یه سریال عاشقانه ازش یاد کنم. اما ناگفته نمونه که در میان این گیر و واگیرها، عاشقانه ای غم انگیز به وجود اومد که میتونست یکمی از بار سنگین و سخت سریال رو برای بیننده کم کنه.
در اینجا نقاط ضعفی از سریال رو بیان میکنم که ممکنه هم نقطه ضعف باشن و هم نقطه قوت. پس به نکاتی که در پایین میگم فقط به این چشم نگاه نکنین که اگه اونها نبودن سریال زیباتر میشد.
نقاط ضعف
سکانس اول سریال یکم شک برانگیز و گمراه کننده بود. اونجا دال گون میخواد هه ری رو بکشه و این یعنی زوج سریال دشمن هم میشن. اولا اینکه چنین چیزی خیلی غم انگیزه. دوما چرا این دو نفر دشمن هم شدن؟ سوما من توی سریال همش به هه ری شک داشتم و همش فکر میکردم ممکنه اون ساموئل باشه (البته قبل از اینکه بفهمم ساموئل ادوارد پارکه). مثلا صحنه ی مرگ مایکل، کسی که اون رو کشت فکر میکردم گو هه ریه. و همینطور شک و ظن های اشتباه که همشون به خلاقیت زیاد نویسنده بر میگردن.
ای کاش سریال خیلی بیشتر لحظاتی رو که چا دال گون و برادرزادش هوون باهم بودن رو نشون میداد. چون صحنه ی مرگ این بچه و همه ی مسافران هواپیمای B357 خیلی سخت و غمگین بود. حتی عذاداری کردن خانواده های قربانیان بعداز مرگ عزیزانشون خیلی سخت بود.
من خیلی به ندرت از سریال های سیاسی خوشم میاد. و متاسفانه توی این سریال، اصلا سیاست هاش رو دوست نداشتم و خیلی هم خسته کننده بودن.
با وجود اینکه از بازی سوزی رضایت کامل رو داشتم اما از شخصیت پردازی گو هه ری خوشم نیومد. این ممهم نیست که دوتا مرد رو دوست داشت اما دیگه چجوری میتونست هردوشون رو ببوسه؟ اصلا از این حرکتش خوشم نیومد. به قول یکی از دوستان بوسه برای کره ای ها یه چیز خاصه و خیلی براش احترام قائلن. پس نباید اینجوری زیر پا بذارنش.
گاهی اوقات حین تماشای سریال دیگه حالم خیلی بهم میخورد. چون وقتی بی توجهی های دولت کره رو در برابر قربانیان اون حادثه سقوط هواپیما میدیدم، دیگه حسابی حالم بد میشد. خیلی سخت بود این سکانس ها رو تحمل کنم اما دیگه صبوری کردم و تا آخر سریال رو نگاه کردم.
و نکته ی دیگه ای که میخوام اضافه کنم اینکه ای کاش قسمت های سریال بیشتر بودن. 16 قسمت برای چنین سریالی خیلی کمه. مثلا 18 یا 20 قسمت مناسبن.
بعد اینکه، من قسمت آخر سریال رو دیدم و هنوز نفهمیدم چرا هواپیمای B357 سقوط کرد؟ اگه به خاطر عدالت بود، سقوط این هواپیما و مرگ اون همه نفر چجوری عدالت بر قرار میکنه؟
پایان سریال
پایان سریال باز بود. من شنیدم که قرار بوده فصل دومش رو هم بسازن پس امیدوار و منتظرم که هرچه سریعتر فصل دومش رو بسازن. چون قطعا نمیشه سریال اینجوری به پایان برسه. هنوز شخصیت خیلی از شخصیت ها معلوم نشده. اصلا این رو هم بگم که پایان سریال خیلی هول هولکی بود و اتفاقات زیادی پشت سرهم افتادن.
هنوز سوالات زیاد و بی پاسخی از سریال دارم اما صبر میکنم تا فصل دوم سریال برسه و من جواب سوالام رو پیدا کنم.
در آخر این سریال شایسته ی دریافت نمره 9 هست.
منتظر نظراتتون هستم.
نقد بعدی، نقد سریال پزشک اسب
زندگی در تاریخ...ایران...کره
- يكشنبه ۲۷ تیر ۰۰
- ۲۱:۱۳