عاشقان ماه
اول نقد باید ازتون به خاطر طولانی بودن این پست عذر خواهی کنم. امیدوارم کم و کاستی هاشو ببخشین و با نظراتتون این پست رو زیبا کنین.
معرفی شخصیت های اصلی
هه سو: یگانه عشق .کنجکاو و جست وجوگر. به مرور زمان باهوش می شود. دختر خاله میونگ هه است. ابتدا عاشق وانگ ووک می شود سپس به خاطر اتفاقاتی عاشق وانگ سو می شود و در آخر با وانگ جانگ ازدواج می کند.
وانگ سو: باهوش و زیرک ، هوشیار و به موقع تصمیم می گیرد. مناسب برای امپراطوری و فداکار.ابتدا خون خوار و وحشتناک به مرور یاور ولیعهد می شود.اواسط عاشق هه سومی شود و در آخر شرور و زود جوش.
وانگ ووک: باهوش و عاقل، عاشق. در اوایل مهربان و دلسوز و در اواسط و اواخر بی رحم و نامهربان. عاشق هه سو و همسر میونگ هه.
وانگ یو: نسبتا باهوش، بدجنس و بی رحم و طمع برای پادشاهی. در اواسط سریال وانمود می کرد عاشق یلنهوا است اما هنگامی که پادشاه شد او را رها کرد.
پادشاه: فردی قدرتمند و عدالت جو، مدام سعی می کرد ولیعهد را به تاج و تخت برساند. برای حفظ تاج و تخت خود عشق خود را رها کرده بود. همسران بسیار داشت و همینطور بیست و پنج شاهزاده و شاهزاده خانم داشت.
ملکه: بی رحم، خود خواه و مغرور. از امپراطور دل خوشی نداشت اما عاشق او بود. ویژگی های یک مادر دلسوز را نداشت.متاسفانه یا شاید هم خوشبختانه خیلی هم باهوش نبود.
بک آه: باهوش، مهربان و فداکار. به موسیقی علاقه داشت. خانواده ی مادری او اهل شیلا بودند. ابتدا عاشق میونگ هه بود و سپس هه سو را دوست خود می دانست و در آخر عاشق وول هی شد که عشق آنها پایانی غم انگیز داشت.
یلنهوا: باهوش و نا مهربان. ابتدا شخصیتی مثبت داشت اما در اواسط به خاطر رها کردن او به دست وانگ یو و طمع قدرت سعی می کرد برادرش را به پادشاهی برساند. اما در آخر از برادرش ناامید شد و ملکه اراطور وانگ سو شد.
بانوی دوم (صیغه ی سلطنتی): دلسوز و مهربان، در اواخر سریال طمع قدرت داشت و می خواست فرزندانش را به قدرت برساند. عاشق امپراطور بود. هرگونه تحقیری را از جانب ملکه تحمل می کرد تا در آخر خودش قدرتمند شود.
وانگ جانگ: باهوش و مبارز. همیشه سعی می کرد جلوی ظلم بایستد. ابتدا با یک اتفاق با هه سو آشنا شد اما کم کم عاشق او شد و در آخر با او ازدواج کرد و پس از مرگ هه سو از دختر هه سو( در واقع دختر هه سو و وانگ سو) مراقبت کرد.
ولیعهد وانگ مو: وفادار به سرزمینش و مهربان و دل رحم. او بیماری مزمن داشت که در ابتدا به کمک هه سو آن را درمان کرد اما در آخر این بیماری بلای جانش شد و تقریبا او را دیوانه کرد. در آخر به داست وانگ یو کشته شد.
وانگ آیون: ساده لوح و بی ریا.کودک درونش همیشه فعال بود.او اولین کسی بود که عاشق هه سو شد. اما نتوانست با او ازدواج کند و با اصرار امپراطور با دختر ژنرال پارک (سئوندوک) ازدواج کرد. اوایل هیچ احساسی به او نداشت اما در اواخر عاشق او شد و سپس در آخر او و همسرش به دست وانگ یو کشته شدند.
وانگ ون: مکار و حیله گر بود.او دختری به نام چریونگ را برای جاسوسی به خانه وانگ ووک فرستاده بود. او به کمک همان دختر در قتل ولیعهد وانگ مو دخیل بود. اما در آخر به دستور وانگ سو به خوردن سم محکوم شد.
چریونگ: در ظاهر دختری ساده و بی ریا بود اما در باتن جاسوس و خبرچین. او پیش خدمت هه سو بود. او به وانگ ون کمک کرد و ولیعهد وانگ مو را با جیوه کشت. در آخر با دستور وانگ سو به صد ضربه شلاق محکوم شد اما ضربه ها را تحمل نکرد و مُرد.
میونگ هه: ساده و مهربان. همسر وانگ ووک بود و همینطور چهارمین دختر خاله هه سو هم بود. او بیماری سختی داشت اما زمانی که فهمید وانگ ووک هیچ علاقه ای به او ندارد بیماری اش وخیم تر شد و از دنیا رفت.
آغاز سریال:
ابتدای سریال سکانسی را نشان می دهد که در زمان حال کره است. سپس صحبت کردن گوها جین (هه سو) با مردی که در گذشته هم هست و سپس غرق شدن او رفتن به سرزمین گوریو.این سکانس باعث شد که علاقه ی ما به سریال کمی کاهش پیدا کند. اگر سریال های را دیده باشید که از زمان حال به گذشته بر می گردند ماند سرنوشت، خواهید دانست که آخر سریال غمگین است. همانگونه که گفتم کسی که از زمان حال به گذشته بر می گردد نمی تواند تا ابد در آن سرزمین بماند چون اصالتا اهل سرزمین خودش است. حتی اگر آن شخص خودش را با حال و احوال آن سرزمین وقف دهد باز هم اهل آنجا نیست. حال در این سریال هه سو نمی تواند تا همیشه در این سرزمین بماند پس روزی به سرزمین خودش باز می گردد. نویسنده با نشان دادن این سکانس کاری کرد که ما ابتدا و پایان سریال را حدس بزنیم یا حتی بفهمیم. البته شاید هدف نویسنده از اول هم همین بوده اما من فکر می کنم اگر نویسنده این سکانس را حذف می کرد سریال جذابیت بیشتری داشت. اما این نقص ها باعث نمی شود کیفیت سریال پایین بیاید سریال با این همه نقص باز فوق العاده ست.
ویژگی که این سریال دارد اما سریال های دیگر ندارند این است که داستان هیچ گاه خسته کننده نمی شود. مثلا وقتی که هه سو به سرزمینی جدید وارد می شود و در سمتی دیگر وانگ سو هم وارد گوریو می شود ما انتظار داریم پس از سه چهار قسمت دیگر آن دو عاشق هم شوند و عاشقانه ای صورت گیرد اما همچین اتفاقی نمی افتد. درست است که هه سو از وانگ سو نمی ترسد اما از او متنفر است و همینطور وانگ سو هم از هه سو متنفر است. ابتدا وانگ آیون (شاهراده دهم) عاشق هه سو می شود اما عشق او یک طرفه است و سپس عاشقانه ای میان هه سو و وانگ ووک صورت می گیرد. از آن جالب تر اینکه در میان عاشقانه ی هه سو و وانگ ووک، وانگ سو هم عاشق هه سو می شود. درست است که عشق او به هه سو همانند وانگ آیون یک طرفه است اما بالاخره طی اتفاقاتی هه سو از وانگ ووک دست می کشد و کم کم عاشق وانگ سو می شود.زمانیکه به اینجای داستان می رسیم خیالمان راحت می شود که حدس اولیه ی ما درست ازاب درآمد و عاشقانه ای میان آن دو صورت گرفت. اما هنگامی که به قسمت های آخر سریال میرسیم میبینیم سکانس اول سریال دارد نمایان می شود و هه سو و وانگ سو نمی توانند در کنار هم باشند. در اینجا میل شدید ما برای تماشای سریال از دست می رود نمی توانیم عاشقانه ای غم انگیز را تماشا کنیم. برای همین اگر سکانس اول سریال نبود ما امیدوار میشدیم که حداقل مانند سرزمین بادها مخفیانه باهم ازدواج می کنند اما متاسفانه این امید هم در ما نیست. این یکی از نقاط ضعف سریال است.
نقطه ضعف دیگر این است که هه سو با وجود اینکه در سرزمین خودش پدر و مادر دارد اما هیچگاه دلتنگ آنها نمی شود فقط در یک سکانس که میونگ هه دارد دعا می کند هه سو یاد مادرش می افتد.عاشقانه ی هه سو و وانگ ووک یک نقطه ضعف دیگراست. هه سو زمانی عاشق وانگ ووک شد که میونگ هه هنوز زنده بود و همسر وانگ ووک بود. او با وجود اینکه چهارمین دختر خاله اش بود اما راه خودش را میرفت و به احساسات میونگ هه هیچ اهمیتی نمی داد. وانگ ووک هم که از هه سو بدتر بود. اما در طرفی دیگر میونگ هه سعی می کرد این اتفاق را به خاطرناباوری خود غلمداد کند و خود را مقصر بداند و حق را به هه سو وانگ ووک بدهد.در حالیکه در واقعیت چنین زنانی هنگامی که همسرشان چنین کاری می کند مانع این کار می شوند حال با داد و فریاد یا هر طور دیگر.
کارگردانی بسیار قوی است.طراح دکور، صحنه و لباس عالی است.دکور محشر. لباس های زیبا و رنگارنگ. اما گریم هه سو اصلا چشگیر نیست. او ابتدا یک دختر نوزده بیست ساله است اما در پنج شش سال دیگر همان گریم را دارد اتفاقا جوان تر هم هست.
فیلمنامه سریال عالی بود. اتفاقات جذاب، گاهی غافلگیر کننده، گاهی هیجانی.
مثلا هنگامی که عاشقانه ی هه سو و وانگ ووک شکل گرفت و ما با آن انس گرفتیم، زمانی هم که هه سو در زندان بود انتظار داشتیم وانگ ووک به او کمک کند اما وانگ ووک به هه سو کمک نکرد و در واقع وانگ سوبه او کمک کرد و در اینجا سریال ما را غافلگیر کرد. زمانی هم که وانگ سو امپراطور شد اما نمی توانست با هه سو ازدواج کند کنجکاو بودیم ببینیم آخر سریال چه می شود؟ هه سو وانگ سو ازدواج می کنند؟ در اینجای سریال ما هیجان بالایی داریم.
ریتم سریال بسیار خوب بود. هر اتفاق در جای خود بود. عاشقانه ها درست و به ترتیب جلو می رفتند. عاشقانه ی هیچ کدام از شاهزاده ها حتی زمانی هم که هه سو خدمتکار شد پایان نیافت و این بسیار جذاب بود. همینطور پایان هر عاشقانه ای هم خوب و حساب شده بود. مثلا پایان عاشقانه ی یک طرفه ی وانگ آیون به هه سو با ازدواج او کاملا درست بود. و به همین روال همه ی عاشقانه ها.
پایان سریال:
پایان سریال عالی بود. با وجود اینکه غمگین بود اما بسیار جالب بود. زمانیکه هه سو مُرد و وانگ سو خبر نداشت درسته که غمگین بود اما پایانی مناسب برای یه همچین سریال عاشقانه ای بود. معمولا ما می توانیم پایان سریال های کره ای را با اتفاقاتی که در سریال می افتد می توان حدس زد.معمولا سریال هایی که خون و خون ریزی داشته باشند بالاخره شخصیت اصلی داستان هم با همان خون و خونریزی کشته می شود مانند امپراطور دریا. پایان همه ی شخصیت های داستان درست و به موقع بود. پایان بعضی از شخصیت ها در اواسط سریال مشخص شده بود و پایان بعضی ها هم در اواخر سریال.
در کل سریال محشر بود.
مقایسه سریال با تاریخ: اگر بخواهم سریال را با تاریخ مقایسه کنیم فقط شخصیت هه سو و دختر هه سو اضافه بود. اگر زندگینامه امپراطور گوانگ جونگ را بخوانید خواهید دانست که در تاریخ هم گوانگ جونگ با خواهر ناتنی اش ازدواج کرده و پادشاهی بوده که برده هارا آزاد کرده و ملکه اش هم با کارهای عدالت خواهانه ی او مخالفت کرده.
منتظر نظراتتون هستم.
نقد بعدی، نقد سریال درخشش یا جنون.......
زندگی در تاریخ...ایران...کره
- سه شنبه ۲۲ مهر ۹۹
- ۱۹:۵۸