فوری میرم سراغ اصل مطلب و نمی خوام مقدمه چینی کنم. میخوام نقدی داشته باشم بر سریال غمگین و عاشقانه کتاب خانوادگی گو.
برای خوندن نقد این سریال به ادامه مطلب برین
تو همون قسمت اول، عاشقانه ی زیبا و غم انگیز سریال رقم می خوره. عاشقانه ای که باعث شروع عشق اصلی سریال میشه. همینطور با شخصیت های سریال آشنا میشیم و متوجه میشیم که جو گوآنگ وونگ نقش منفی سریاله.
از بازی لی یئون هی اصلا خوشم نیومد. چون بازیش مصنوعی بود و اصلا بیننده رو به خودش جذب نمی کرد.اصلا از میمک صورتش و فن و فوت های بازیگری استفاده نمی کرد. شیوه ی بازیش مثل سریال جونگ میونگ بود و هیچ تغییری هم نکرده بود.
یه سکانس هایی واقعا قلبمو به درد آوردن و منو ناراحت کردن. مثلا اونجایی که سوهوآ به هویت واقعی وول ریونگ پی برد و نظرش درموردش عوض شد. حالا چه به خاطر ترس یا هرچیز دیگه ای، اون دیگه سوهوآی عاشق نبود. تبدیل شده بود به زن بیرحمی که حاضر بود بچه ی خودشم بکشه. اون به طور غیر قابل باوری نظرشو عوض کرده و همه چیزو زیر پاش گذاشته بود. عشقی که به وول ریونگ داشت یه عشق واقعی نبود و وقتی که فهمید همسرش یه موجود افسانه ایه، شونه خالی کرد. من از این نوع انسان ها بدم میاد و می خوام صد سال سر به تنشون نباشه.
دلم میخواست اون صد روز دعای وول ریونگ توی غار رو سریال نشون میداد. یا حداقل عشق وول ریونگ و سوهوآ توی دو قسمت خلاصه نمیشد و عشق کانگ چی و یو وول توی بیست و دو قسمت. اصلا این ها برابر و مساوی نیست.
اولش از چونگ جو خوشم نمی اومد. چون فکر میکردم یه دختر اشراف زاده ی از خود راضیه. اما همین طور که سریال جلو رفت با غم ها و درد هاش کنار اومدم و سعی کردم خودمو جای اون بزارم. با جلو رفتن سریال اون یه دختر مظلوم شد که برای نجات دادن جون برادرش حاضر شد با قاتل پدرش هم بستر بشه.
همینطور موسیقی متن سریال عالی بود. فک کنم موسیقی یه چیزی از ترکیب زبان انگلیسی وکره ای بود. کلا هرچی بود خیلی لذت بخش و غمگین بود. اگه موسیقی های سریال نبودن اصلا لحظات غمگین و عاشقانه روی مخاطب تاثیر نمیذاشتن.
نکات آموزنده و جالبی توی سریال بود. بهترین و جالبترین نکتهش این دیالوگه که میگه: توی دنیا کسانی هستن که در ظاهر یه هیولان اما باطنشون یه انسان کامله، و برعکس. انسان هایی هستن که در ظاهر انسانن اما در باطنشون یه هیولای خیلی خطرناک نهفته س.
یه کلیشه ای تکراری توی سریال بود اونم اینکه نقش اصلی زن شبیه پسرا بود. این کلیشه توی اغلب سریال های تاریخی هست. اما چون خیلی وقت بود سریال تاریخی پشت سرهم ندیده بودم، از این کلیشه به عنوان یه نقطه قوت میتونم یاد کنم.
تضاد های جالبی و دیدنی توی سریال وجود داشتن مثل سوهوآ و یو وول که درست نقطه ی مقابل هم بودن. یو وول، کانگ چی رو با همون ظاهر و سر و شکلش دوست داشت و به خاطرش چندین بار جلوی همه وایساد. اما سوهوآ دقیقا برعکسش بود. اون با ترس های بی جا از عشقش که ناجی زندگیش بود دوری کرد و یه همچین سرنوشت دردناکی برای خودش درست کرد. حتی چونگ جو هم نقطه ی مقابل یو وول بود. اونم نتونست درون مهربون کانگ چی رو ببینه و حاضرشد همه ی عشقش رو به خاطر ظاهر هیولایی بودن کانگ چی، زیر پا بذاره.
جدا از نقاط ضعف نقاط قوت زیادی هم توی سریال وجود داشت. مثل بازی عالی و دیدنی لی سونگ جه ، سوزی و لی سونگ گی. خیلی عالی بازی کردن. یه بازی از خودشون به نمایش گذاشتن که جداً دیدنیه.
همینطور اینم بگم که نباید سریال کتاب خانوادگی گو رو فقط با یه ژانر غم انگیز بشناسیم. چون طنز هایی هم داشت که من باهاشون خیلی خیلی می خندیدم. طنزهایی که شاید کمی از بار غمگین سریال رو کم میکرد. اگه سکانس های غم انگیز کمتری توی سریال بود، می تونستم این سریال رو یه سریال با ژانر طنز معرفی کنم.
یه نقطه ضعف اینکه مشخص نشد که بالاخره ارباب پارک بی گناه شناخته شد یا نه؟ اون یه ارباب مهربون و بخشنده بود پس باید حداقل بی گناهیش ثابت میشد.
از شخصیت لی سون شین خیلی خوشم اومد. اون وطن پرستیه که حاضر نیست به هیچ قیمتی کشورش رو زیر پا بذاره یا به دشمناشون بفروشه. دقیقا شخصیتی که نقطه ی مخالف جو گوآنگ وونگه. از شخصیت جو گوآنگ وونگ متنفر بودم. اون یه مرد مزخرف و از خود راضی بود که همه چیز رو برای خودش می خواست. کسی که هر بلایی سرش بیاری حقشه.
رقص پنج ضربی که توی سریال وجود داشت یه ایده ی جدید و تازه بود. قطعا اجرا کردن این رقص یه کاره خیلی سخت و هنرمندانه ایه، که خوشبختانه لی یو بی و جونگ هی یونگ از پس این کار بر اومدن. نواختن اون همه طبل اون هم با یه رقص تماشایی، جدا منو به وجد میاورد.
سکانسی که وول ریونگ دوباره زنده شد و به اهریمن هزارساله تبدیل شده بود، هم خوشحال شدم هم ناراحت. ولی بیشتر ناراحت شدم چون اون مرد عاشق و دلرحم تبدیل شده بود به اهریمنی که جون هیچ انسانی براش ارزش نداشت. و بیشتر اون صحنه هایی ناراحتم کردن که هم سوهوآ و هم یو وول مردن.
اما تو این سریال زیاد سرنوشت رو بزرگ جلوه داده بودن. من اصلا قبول ندارم که سرنوشت قابل تغییر نیست چون سرنوشت به دست خود ما انسانها ساخته میشه و قابل تغییره.
در آخر باید بگم که سریال قشنگی بود و نمره 9.5 رو از من میگیره. این سریال رو پیشنهاد میکنم اما خودتون رو برای یه پایان غم انگیز ولی جذاب آماده کنین. کتاب خانوادگی گو یه سریال غمگینه. پس اگه می خواین دلی از عزا در بیارین، اصلا بهتون پیشنهاد نمی کنم.
نظر فراموش نشه
نقد بعدی، سریال پادشاه عاشق
زندگی در تاریخ...ایران...کره
کتاب خانوادگی گویی وجود نداره. ما برای رسیدن به اون کتاب باید سعی کنیم که انسان باشیم. و زمانی که تونستیم تبدیل به یه انسان واقعی بشیم دیگه به اون کتاب احتیاجی پیدا نمی کنیم.
پس این بود رمز کتاب خانوادگی گو......
- جمعه ۱۷ ارديبهشت ۰۰
- ۲۲:۲۸