دوستان قبل از خوندن نقد لطفا این نکته رو به یاد داشته باشین که چند جا موضوع سریال لو رفته. پس اگه هنوز این سریال رو ندیدین و نمی خواین جذابیتش رو از دست بدین، لطفا قسمت هایی رو که با «*اسپویل» مشخص کردم رو نخونین.
سریال طلوع ماه در رودخانه روایتگر زندگی دختر بزرگ پادشاه پیونگ وون (بیست و پنجمین پادشاه گوگوریو)، شاهزاده خانم پیونگ کانگه. اون دختری هست که وقتی نوجوون بود مادرش (ملکه یون) به دلایل سیاسی مُرد و خودش مجبور شد هشت سال بیرون از قصر به عنوان یه قاتل زندگی کنه. اما بعداز سالها اون می خواد حقیقت رو درمورد هویت واقعی خودش بفهمه و توی این راه با مردی به اسم اون (پسر ژنرال اون هیوپ) آشنا میشه و عشق این دو نفر از همینجا شروع میشه.....
طلوع ماه در رودخانه نشون دهنده عشق، سیاست، جاه طلبی و خودخواهی انسان هایی هست که برای به دست آوردن هر کدوم از این ها وارد جنگی سخت و طولانی می شن. و در کنار این جنگ داستان متحد کردن سه قلمرو هم نشون داده میشه و همین داستان رو جالب تر میکنه.
با همون قسمت اول می فهمیم که با یه سریال جدا و متفاوت طرف هستیم. سریالی که می تونه ما رو از جنگ های داخلی گوگوریو تا ژیو شمالی و شیلا بکشونه.
نقد موضوع اصلی سریال
همونجوری که گفتم داستان سریال متفاوته و تکراری نیست. این بار ما متحد کردن سه قلمرو رو از دید گوگوریو می بینیم و جنگ بر سر قدرت اوج پیدا می کنه. حتی این جنگ از دربار گوگوریو فراتر میره و وارد دربار شیلا میشه. جایی که پادشاه جینهیونگ یه پادشاه جاه طلب و خودخواهه که میخواد دنیا رو از آن خودش بکنه.
ایده ی سریال جالب بود و اتفاقاتی که حین سریال می افتادند جذاب تر بودن.
بهتره نقاط صعف و قوت سریال رو باهم بررسی کنیم.
نقطه ضعف اصلی و آشکار سریال عوض کردن بازیگر نقش مرد بود. حالا کاری ندارم به اینکه چرا جیسو رو از سریال حذف کردن اما من شخصا بازی جیسو رو ترجیح میدادم تا بازی نا این وو رو. ولی دیگه همینطور که سریال جلوتر رفت کم کم به بازی نا این وو خوی گرفتم و تونستم با نحوه بازیش کنار بیام.
ای کاش نقش ملکه یون رو هم کیم سوهیون بازی نمی کرد. چون این باعث ایجاد یه نقطه ضعف دیگه برای سریال شد. این نقطه ضعف خودش رو اونجایی نشون داد که با تمام شباهت پرنسس پیونگ کانگ با مادرش، هیچکس نتونست اون رو بشناسه. این دیگه خیلی غیر عادی بود.
من عشق پادشاه به ملکه رو تحسین می کردم اما نه اونقدر که این عشق باعث مرگ ملکه بشه. واقعا کاری که پادشاه با ملکه کرد رسم عاشقی نبود.
اینم یادم رفت که بگم یکی از نقاط قوت سریال، روایت شدن داستان توی زمان گوگوریو بود. از این دوره سریال های کمی درست شدن. و اینکه چون سریال توی این دوره بود خیلی برام جذابیت داشت.
نقد شخصیت و بازیگران
هه مویونگ یه شخصیت پیچیده داشت که کشف کردنش خیلی سخت شاید هم نشدنی بود. پیچیدگی این شخصیت طوری بود که توی هر سکانس وقتی که اونو میدیدم اصلا نمی تونستم حدس بزنم چی توی سرش میگذره و من خیلی جذبش شدم. بازیگرش هم طوری بازی کرد که نمی تونم از بازیش هیچ ایرادی بگیرم.
من بازی کیم سوهیون رو خیلی دوست داشتم. این بازیگر خیلی ملوس و دوست داشتنی بود. یادمه اولین بار کیم سوهیون رو توی ماه در آغوش خورشید دیدم. اونجا اصلا از بازیش و قیافه ش خوشم نیومد. اما هرچی که گذشت این بازیگر تبدیل شد به یکی از محبوب ترین و مورد علاقه مند ترین بازیگرهای من.
نقش های منفی سریال هم خوب شخصیت پردازی شده بودن. همینطور پایان و سرانجام شخصیت ها هم منطقی و قابل درک بود. مثلا شخصیت پردازی گوچوگا و ملکه جین عالی بود. این دو نفر عاشق هم بودن ولی نمی تونستن کنارهم باشن. همین اونها رو تبدیل به انسان های بد کرده بود.
توی قسمت 18 شخصیت های سریال طوری عوض شدن که اصلا برام قابل باور نبود. یعنی همه ی احساسات، عواطف، رفتار و تفکراتشون کاملا تغییر کرده بود.
*اسپویل
مثلا ولیعهدی که یه برادر مهربون و دلسوز بود و خواهرش رو از صمیم قلب دوست داشت، تبدیل شد به پادشاهی که حتی حاضره دستور اعدام خواهرش رو هم بده.
یا اون دالی که دیوانه وار عاشق پیونگ کانگ بود، بهش قول داده بود که همیشه باهم باشن و شمشیر پیونگ کانگ باشه بعداز مرگ مادرش (بانو سا) همه چیز و همه کس رو رها کرد و برگشت به روستا. به نظر خودش برای این کارش یه دلیل منطقی داشت درحالی که این دلیل نبود و فقط یه بهونه برای ترسیدن بود. و همین کار دال نشون داد که اون انسان خوش قولی نیست. اگه حرفی زده باید تا آخر روی حرفش وایسته.
*پایان اسپویل
توی این سریال چندین نکته ی مهم و مفید بود که می تونیم توی زندگیمون به کارشون ببریم. اونها عجله و پیش داوری کردن هستن. انسان ها بیشتر کارها و اعمالشون رو بدون فکر و با عجله انجام میدن که این عجله و بی فکری باعث بروز مشکلاتی میشن که قابل جبران نیستن و یه عمر پشیمانی و حسرت میارن.
*اسپویل
مثلا همون تصمیم عجولانه ای که پادشاه گرفت و بدون هیچ اطلاعی دستور قتل ملکه اش رو داد. عمل شتابانه ای که هم زندگی پادشاه رو نابود کرد، هم جون ملکه گرفت و هم باعث هشت سال زندگی کردن شاهزاده خانم به عنوان یه قاتل شد.
*پایان اسپویل
عاشقانه های سریال هم زیبا بودن. خیلی وقت بود که سریالی ندیده بودم تا مثلث عاشقانه داشته باشه. واسه همین از مثلث عاشقانه این سریال لذت بردم. همینطور این مثلث ها خیلی خوب و منطقی به پایان رسیدن.
طلوع ماه در رودخانه موضوعش جالب بود اما شاید چندین کلیشه داشت که مانع این میشه تا این سریال به محبوب ترین سریال های من تبدیل بشه. مثلا یکی از این اشکالات از ریتم افتادن سریال توی قسمت های 9 و 10 بود. یا چندین بار شکست خوردن پیونگ کانگ از گوچوگا. بعداز این همه شکست چرا پیونگ کانگ عبرت نگرفت تا دیگه گوچوگا رو دست کم نگیره.
نکته قابل توجه سریال بُرده شدن داستان به خارج از منطقه گوگوریو و نشون دادن امپراطوری شیلا بود. این سریال فقط و فقط روی یه داستان عاشقانه متمرکز نشده بود بلکه تونسته بود سیاست های داخلی و خارجی رو هم در کنار عاشقانه ها نشون بده.
*اسپویل
و یکی از نامفهومی های دیگه ی سریال این بود که نفهمیدم گوچوگا چطوری فهمید که هه مویونگ یه جاسوسه؟
*پایان اسپویل
سخن آخر اینکه شاید سریال نامهومی های زیادی داشت و خیلی از جاها دلیل منطقی برای اتفاقات نبود اما همین جنگ های زیبا، درگیری ها و روابط بین شخصیت ها، ضعف های سریال رو پوشونده بود و تونسته بود یه سریال جالب از آب در بیاد.
نمره ای که این سریال از من میگیره 9 از 10 هست و دلیل این نمره رو توی نقدم مشخص کردم. این نمره رو با حساب کردن همه ی نقاط قوت و ضعف سریال به طلوع ماه در رودخانه میدم.
امیدوارم از خوندن این نقد طولانی خسته نشده باشین.
حتما نظر بدین.
نقد بعدی، نقد سریال سایمدانگ، خاطرات درخشان
زندگی در تاریخ...ایران...کره
- جمعه ۱۴ خرداد ۰۰
- ۱۶:۲۹