داستان: درمورد یه دانش آموز دبیرستانی به اسم اون دان او هست که متوجه میشه خودشو همه ی اطرافیانش توی دنیای کمیکاند. نویسنده ی این کمیک، دان او رو نامزد بک کیونگ خلق کرده که بیماری قلبی داره و قراره به زودی بمیره. اما دان او از این سرنوشت راضی نیست و میخواد موضوع داستان رو به کمک پسری به اسم هارو عوض کنه....
روند فیلمنامه
فیلمنامه روند ثابتی نداره و مدام فراز و نشیب هایی داره و در طول سریال هیچ وقت ریتینگ افت نکرد. توی هر قسمت جدید نویسنده ی سریال معمایی رونمایی میکرد که امکان داشت پاسخشون رو در چند قسمت بعدی پیدا کنیم.
بازیگران و شخصیت پردازی
کیم هیون: این بازیگر نقش اصلی سریال رو بر عهده داشت درحالی که توی کمیک یه نقش فرعی بود. اون خیلی خوب توی سکانس های مختلف هنرنمایی میکرد. مثلا در سکانس های کمدی صداش رو مثل بچه ها تغییر میداد. یا در سکانس های غمگین عالی گریه میکرد و به بیننده حس میداد.
کیم رو وون: و اما رو وون که نقش اصلی مرد بود ولی توی قسمت سوم وارد ماجرا شد. حتی تا چهار پنج قسمت اول هم اسم نداشت. نقش اون توی کتاب کمیک خیلی کمرنگ بود جوری که نویسنده کمیک اصلا روش مانور نداده بود. اما حتی اگه دیالوگ های رو وون کم بود، با چشماش میتونست یه حس خوب به بیننده بده یا انگار داره با بیننده حرف میزنه.
لی جه ووک: حقیقتش من بیشتر نقش دوم مرد رو دوست داشتم تا نقش اول مرد (حداقل تا قسمت هفت). شاید دلیلش این بود که از همون قسمت اول رو وون توی ماجرا نبود و من با بک کیونگ کنار اومدم. اما اصلا نقش کیونگ رو چه تو سایه و چه تو صحنه دوست نداشتم. اون همش یه متکبر از خود راضی بود که فقط بلد بود دان او رو مسخره کنه.
لی تائه ری: شخصیت این فرد مثل اسمش پیچیده بود؛ پری ماهی مرکب. گاهی اوقات خیلی مرموز و مکار بود جوری که انگار دشمن شخصیت های اصلیه. حتی گاهی اوقات این فکر به ذهنم میرسید که اون نویسنده ی کمیکه. ولی وقتی فهمیدم که اون چه زندگی سختی داشته دلم براش سوخت.
این سریال دو تا مثلث عاشقانه داشت. دان او ، هارو ، بک کیونگ مثلث عشقی سریال رو تشکیل میدادن. و جودا ، نامجو ، دو هوا که مثلث عشقی کمیک مدرن بودن.
داستان کمیک مدرن دقیقا شبیه وارثان و پسران برتر از گل بود. بازم مدرسه ی بچه پولدارها که یه دختر فقیر با بورسیه وارد مدرسه شده و دوتا پسر پولدار عاشقش شدن. و طبیعتا دختر داستان به نقش اول مرد میرسه.
کارگردان خیلی خوب سایه و صحنه رو ازهم جدا کرده بود. مثلا رنگ صحنه حدودا آبی بود و رنگ سایه نارنجی یا طبیعی. یا مثلا هر وقت یه صحنه ی جدید شروع میشد صدای ورق زدن صحنه ها شنیده میشد.
نمای دبیرستان خیلی کیوت و دیدنی بود. گلهایی که روی نمای دبیرستان رشد کرده بود، یکی از نقاط قوت طراحی صحنه بود.
من واقعا دیگه از ماجراهای سیاسی خسته شدم. به خصوص اگه اون سیاست ها در قالب یه درام تاریخی نمایش داده بشن. من این سریال رو به هوا ژانر سیاسی شروع نکردم. ای کاش سیاست توی این سریال وجود نداشت چون هر وقت سکانس های سیاسی رو میدیدم، می خواستم بزنم جلو.
در طول تماشای سریال سوال هایی برام پیش اومد که هیچوقت جوابشون رو پیدا نکردم. البته ممکنه خیلی جزئی باشن اما دیگه ب ام سوال بودن. مثل: هارو بعداز مدرسه کجا میرفت اصلا جایی برای خوابیدن داشت؟ چرا توی کمیک گل شیپوری جودا، نامجو و دو هوا نبودن و حذف شده بودن؟ چرا همه به خودآگاهی رسیدن به جز نامجو، فقط اون اضافی بود؟
نقد این سریال هم به پایان رسید. نمیتونم این سریال رو جز بهترین ها در نظر بگیرم اما بالاخره یه سریال خاطره انگیز بود.
پیامی که این سریال به ما داد این بود که هیچوقت تسلیم سرنوشت نشیم و تغییرش بدیمو اگه دنیا تو رو دور زد، توهم دنیا رو دور بزن. فقط نشین و نگاهش کن تا هرکاری که دلش میخواد بکنه.
نظرتون درمورد این سریال چیه
نقد و بررسی بعدی، سریال قاضی شیطان
زندگی در تاریخ...ایران...کره
- چهارشنبه ۳ شهریور ۰۰
- ۱۳:۳۴