دیالوگ آموزنده سریال سر آستین قرمز 2

این هم یه دیالوگ دیگه از سریال سر آستین قرمز. شدیدا این سریال ذهنمو مشغول کرده واسه همین نمیتونم دست از سرش بردارم.....

وقتی برادر ملکه بزرگ مُرد و بانو هه بین اومد پیشش

ملکه گفت: برادرم فوت کرده

و من حتی نمیتونم ردای عزام رو بپوشم

حتی نمیتونم به مراسم تدفینش برم

تو این قصر زندانی شدم

حق ندارم هیچوقت پامو بیرون بذارم

کی مارو اینجا زندانی کرده

با ۹ دیوار هر طرف محاصره شدیم

تا قیامت حق ترک اینجا رو نداریم

قصر..چیزی بجز..یه زندان مجلل نیست

دلم میخواد نظراتتون رو درباره این سریال با من به اشتراک بذارین

و اگه دیالوگ دیگه ای از این سریال دارین، بگین تا به وب اضافه‌ش کنم

دیالوگ بعدی، دومین دیالوگ از سریال کتاب خانوادگی گو

زندگی در تاریخ...ایران...کره

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan