از همین اول بابت طولانی بودن نقد معذرت میخوام!
این سریال هم به پایان رسید و مطمئنم یه اثر ماندگار میشه که خیلی ها ازش یاد میکنن. هرچند که این سریال توی حواشی های زیادی شد تا اونجایی که مردم کره رای جمع کردن و به کاخ ریاست جمهوری رفتن تا پخش این دراما متوقف بشه. اما خوشبختانه در خارج از کره و در سرتاسر دنیا خیلی محبوب بود.
معرفی شخصیت های اصلی سریال
ایم سوهو: یه سرباز اهل کره شمالی که به عنوان یه دانشجو به جنوب اومده و داره جاسوسی میکنه. بر خلاف ظاهرش دل مهربونی داره. اون در یک قرار از پیش تعیین شده یونگ رو رو میبینه و عاشقش میشه. طی اتفاقاتی اون مجبور میشه به خوابگاه دخترانه هوسو بره و در اونجا همه دانشجوهای اونجا رو گروگان بگیره.
اون یونگ رو: یه دانشجوی سال اولی دانشگاه هوسو که عاشق ایم سوهو میشه. اون یه دختر مهربون و خوش قلبه. اما اوایل که سوهو دوستانش رو گروگان میگیره ازش بدش میاد. ولی کم کم که حقیقت تلخ زندگی سوهو رو میفهمه از نفرتش دست برمیداره.
گه بون اوک: دختر تلفنچی خوابگاه هوسوئه که عقده های زیادی از دوران نوجوونی براش مونده. اون پدر و مادر فقیری داره و به خاطر خواهر بزرگترش نتونست به دانشگاه بره. بون اوک وسایل دانشجوهای دیگه رو میدزده و بارها برای سوهو و کانگ مو دردسر درست میکنه.
لی کانگ مو: یه مامور باتجربه ای ان اس پی که قبلا نامزد جانگ هانا بوده. اون سالها در تلاش برای دستگیر کردن سوهو بوده اما هیچوقت موفق نشده. اون توسط سوهوتوی دانشگاه هوسو گروگان گرفته میشه و بارها سعی میکنه که دانشجوهای رو فراری بده.
جانگ هانا: نامزد سابق لی کانگ مو که هنوزم عاشقشه. اون به خاطر لی کانگ مو تنها مامور زن ای ان اس پی شده. در طی ماجرای گروگان گیری جانگ هانا بارها به کانگ مو کمک میکنه و سعی داره لی کانگ مو و دانشجوها رو نجات بده.
خانم پی: مدیر خوابگاه هوسو که گذشته ی سخت و دردناکی داشته. اون یه مدیر سختگیره که خیلی به قانون و مقررات اهمیت میده. شخصیت سرد و بی احساسی داره و بیشتر دانشجوها ازش میترسن.
یکی از محبوبیت های این سریال به خاطر بازی جیسو بود. اسنودراپ اولین درامی بود که جیسو توش یه نقش اصلی داشت. همینطور جونگ هه این هم دلیل دیگه محبوبیت سریال بود که با جیسو یه زوج دوست داشتنی در عین حال غم انگیز و پر درد و رنج ساخته بودن.
جیسو نقش اون یونگ رو رو برعهده داشت. شخصیتی به شدت جذاب در عین اینکه یه دختر ظریف و معمولی و شکننده بود، ولی کاملا شجاع بود. چه زمانیکه سوهو رو تو خوابگاه مخفی کرد و چه زمان گروگان گیری. از نظر من شجاع ترین دختر اون خوابگاه یونگ رو و بقیه اون دانشجوها فقط بلد بودن جیغ و داد بزنن و لوس بازی در بیارن و کار بقیه رو سخت کنن.
عشق زوج های این سریال خیلی خاص و ناب بود. مثلا یکی از بهترین صحنه ها دعوای سوهو و کانگ مو به خاطر عشق هاشون بود. این سکانس نشون میداد که چظور این دو نفر تو یه شرایط بودن و از عذاب کشیدن عشقشون زجر میکشیدن.
بعد اینکه کلی مفهوم و کلی هدف پشت هر نگاه سوهو به یونگ رو نهفته بود. واقعا این نگاه های بی حرف و این عشق های زیر پوستی از خیلی عشق های پر بغل و کیس سریال های دیگه بالاتر بود.
بهتره کمی وارد رابطه ی سوهو و یونگ رو بشیم. هممون میدونستیم که سوهو و یونگ رو همدیگه رو دوست داشتن. ولی بحث مهم این بود که سوهو میخواست از یونگ رو محافظت کنه، پس مجبور بود خیلی عادی رفتار کنه و بیش از حد به یونگ رو توجه نکنه. مثلا همون جایی که کانگ چونگ یا به یونگ رو سیلی زد، سوهو از ته قلبش میخواست نزاره همچین اتفاقی بیفته اما... . و همین محافظت های سوهو باعث شد که اون همچین پایان غم انگیزی داشته باشه.
به شخصه خیلی از عشق پاک سوهو و یونگ رو لذت بردم. سوهو عاشق خود قشنگ و شیرین یونگ رو بود و یونگ رو هم همینطور.
از وقتی که سوهو، یونگ رو رو دید تغییر کرد. از وقتیکه گروگان گیری رو شروع کرد مجبور بود نقش آدم بدا رو بازی کنه ولی همه ی ما میدونستیم توی دلش چیز دیگه ای هست. واسه همین بود که دیگه به کشتن گروگان ها فکر نمیکرد و اینها تاثیراتی بودن که یونگ رو بر روی سوهو گذاشته بود.
واقعا از اون گفت و گوهای اون زنهایی که شوهراشون نامزد ریاست جمهوری بودن، متنفر بودم. فقط بلد بودن مخ آدمو با اون غرور و طرز حرف مسخره شون بخورن و خیلی هم بدرد نخور بودن.
نکته ای هم که باید بهش اشاره کنم کمدی تلخ سریال بود. واقعا بعضی جاها طوری میخندیدم که دیگه یادم میرفت سریال ژانرش سیاسی و ملودرامه.
مهمترین چیزی که این سریال نشون داد این بود که مرزها به خاطر افراد قدرتمند ایجاد شدن و انسانها وسیله پیشروی اونها هستن. جدایی آدمها به خاطر مرزهای جغرافیایی بیشتر شبیه یه بازی هست و طبق معمول هم تنها چیزی که قربانی میشه، عشقه.
سیاست کثیف ترین چیزیه که یه آدم میتونه داشته باشه. این فقط یه سریال بود ولی میتونه حیلی از حقایق تلخ زندگی رو نشون بده.
واقعا واقعا دلم برای کاراکتر سوهو میسوخت. اون هیچ نقطه روشنی توی زندگیش نداشت. از وقتی که بچه بود مادرش رهاش کرده بود. بعد هم پدرش توی ریزش معدن میمیره و برای نجات جون خواهرش مجبوره به یه مرد خودخواه و جاه طلب (ایم جی روک) التماس کنه. و همینطوری هم که بزرگ میشه فقط توی ارتش میمونه و به ماموریت های سخت و جان فرسا فرستاده میشه و بارها و بارها با مرگ دست و پنجه نرم میکنه. و حالا هم که توی جنوب اون به اصلاح پدرش (ایم جی روک که اصلا پدرش نیست) یا مادرش (*اسپویل چوی سوریون که حیف اسم مادر روی همچین شخصی بذاری) رهاش کردن و دستور قتلش رو دادن :((
عاشق اون یونگ رویا گفتن های سوهو و اون سوهوشی گفتن های یونگ رو بودم. نمیدونم چرا اما خیلی حس خوبی میگفتم.
فیلمنامه خیلی با دقت و ریز نوشته شده بود که باید هم فیلمنامه ای که 12 سال روش وقت گذاشتن، همینجوری باشه. بازیگران اصلی و فرعی شاهکار بودن. فیلمبرداری عالی. او اس تی ها خیلی قشنگ و آرامش بخش هستن و من هر روز بهشون گوش میدم.
چیزی که سریال رو از بقیه آثار متمایز کرده بود، ژانر و داستانش هست که مربوط به سالهایی که کره خیلی کم از اون زمان ها سریال ساخته و قطعا خیلی برامون جذابیت داره. لحظه به لحظه سریال پر از تنش و هیجان بود و در هر قسمت یه معمای جدید رو میشد.
مکالمه آخر سوهو و کانگ مو خیلی تاثیر گذار بود. اونجا سوهو به کانگ مو گفت هیونگ (برادر بزرگتر). کلمه ای که از ته دل سوهو بیرون اومد، کلمه ای که در آخرین لحظات بیان شد و این کلمه رو سوهو به دشمنش گفت. رابطه ی این دوتا از دشمنی به همکاری، دوستی و در آخر به برادری تبدیل شد.
و بالاخره میرسیم به قسمت آخر. کسانیکه این سریال رو ندیدن خواهشا این بخش رو نخونن چون جذابیت و زیبایی قسمت آخر رو از دست میدین.
این سریال به خاطر جنبه های سیاسیش هیچوقت نمیتوسنت هپی اندینگ باشه و اگر هپی اند تموم میشد، مثل علاقه پادشاه به شعور مخاطب توهین میشد. واقعا افرین به نویسنده که پایان سریال رو خراب نکرد. شاید خیلی تلخ، خیلی غم انگیز و خیلی جانسوز تموم شد اما همین سد اند بودنش سریال رو تبدیل به یه شاهکار کرد.
واقعا مرگ سوهو هضمش خیلی سخت بود. شاید اگه هم سوهو و یونگ رو باهم میمردن انقدر ناراحت نمیشدم اما دیگه چه کنیم. درسته اگه یکم فانتزی پردازی کنیم میتونیم بگیم سوهو میتونست با چندتا بمب توی اون کولش جنوبیا رو بکشه یا به جای رفتن به اتاق پشت بوم، به زیرزمین دیگه میرفتن و فرار میکردن. ماجرایی که سر مستر سان شاین هم تکرار شد. اما در این صورت دیگه نمیتونستیم اسم یه پایان خوب رو روی سریال بذاریم. پس بیاین قبول کنیم که پایانش یه تراژدی خیلی خوب و باور پذیر بود و توقع دیگه ای نباید از سریال میداشتیم.
*پایان اسپویل
سخنانم همین جا به پایان میرسن و امیدوارم از دیدن همچین سریال شاهکاری لذت برده باشید.
در آخر با افتخار نمره کامل رو به این سریال میدم و بهترین سریال کره ای که تا الان دیدم معرفیش میکنم.
نظرات شما برام قابل احترامه و خوشحال میشم با من به اشتراک بذاریدشون
نقد بعدی، نقد سریال گل شیطان.....
زندگی در تاریخ...ایران...کره
- يكشنبه ۱۷ بهمن ۰۰
- ۲۰:۱۸