خب خب
بازهم نقد یکی دیگه از سریال های مین یانگ به نقد گاهمون آورده شد. اینبار سو کانگ جون و پارک مین یانگ زوج عاشق داستانمون هستن. قراره در ادامه به داستان این زوج و زندگی شخصیت های دیگه بپردازیم.
این سریال داستان دو شخصیت اصلی رو روایت میکنه که هرکدومشون گذشته و زندگی خودشونو دارن
موک هه وون یه معلم ویلونسل در سئوله که به خاطر خشک و سرد بودن کلاسهاش، زیاد در کارش موفق نیست واسه همین تصمیم میگیره برای مدتی به زادگاهش شهر هه چون برگرده.
از طرف دیگه ایم یون سوپ پسر کمرو و کتابفروش هه چونی هست که از قدیم الایام عاشق هه وون بوده ولی به خاطر شخصیتش هیچوقت نتونسته عشقش رو بهش اعتراف کنه.
حالا با برگشتن هه وون این دو نفر بازهم سر راه هم قرار میگیرن و قراره یه زمستون متفاوت باهم بسازن که قلب های سرد و منجمد شدشون رو آب میکنه.
سریال ریتم آرومی داره. ماجراها خیلی کند پیش میرن. اصلا هیجانات آنچنانی نداره و همین موضوع ممکنه باعث بشه خیلی ها این سریال رو نپسندن.
کلا داره زندگی سخت دوتا شصیت رو نشون میده که از دوران بچگی تا الان زندگیشون پیچیده و پر مشکل بوده.
موک هه وون که از زمانی که پدرش توسط مادرش به قتل رسید ضربه روحی سختی خورده و تقریبا زندگی بی معنایی داره و نمیدونه هدفش برای زندگی کردن چیه. از طرف دیگه رفتارهای سرد و بی توجهی های مادرش در زندان که حتی جواب یکی از نامه های های دختر دبیرستانیش رو نداده، باعث ایجاد یه خانواده ی بی روح شده.
و خاله اش که بعداز زندانی شدن مادرش مراقبش بوده و به دلایلی همیشه عینک آفتابی به چشم میزنه.
خب من هیچوقت رفتارهای میونگ جو (مادر هه وون) رو درک نکردم. چطور می تونست نسبت به دخترش انقدر بی توجه باشه؟ اون داشت خودشو از بدبختی های زندگیش نجات میداد؟ خب این بهونه چطور میتونه سالها بی محبتی کردن به دخترش رو جبران کنه؟ کتک های شوهرشو قبول میکرد و دم هم نمیزد؟ فقط به خاطر اینکه شوهرش به جز اون کس دیگه ای رو نداره؟ کجای دنیا همچین آدمی رو پیدا می کنید؟
و اما ایم یون سوپ. پسری کمرو و کم حرف که خیلی سخت حرف دلشو میگه. کسی که مدام توسط عموی واقعیش ناراحت میشه و گذشته اش باری روی دوششه که نمیدونه چجوری بذارتش زمین.
واقعا اون قسمتایی که عموی یون سوپ رو نشون دادن چه تاثیری روی روند داستان داشت؟ اصلا چرا دیگه داستانو با عموش ادامه ندادن و فقط یه قسمت حضور داشت؟ من که نفهمیدم!
و یا مادر یون سوپ. بازهم اونم مثل مادر هه ون بود. بچه اشو ول کرده بود و فقط روزهای آخر زندگیش خواست پسرش کنارش باشه. این کارش فقط درد رو برای پسرش به همراه آورد. واقعا این زن رو هم نتونستم درک کنم.
و بیچاره ایم یون سوپ. میترسید از شادی های زندگیش لذت ببره. میترسید این شادی ها روزی ناپدید بشن. ولی از وفاداری که نسبت به خانواده اش داشت لذت میبردم. وفاداری که هیچوقت حاضر نشد ولشون کنه فقط به خاطر خون، اصل و نسبش.
وای که اون خواهر کوچولوش چقدر ناز و کیوت بود. ولی دوست داشتم بیشتر روی ماجراهای ایم هی و مدرسه اش مانور میدادن. اینجوری خیلی باحالتر میشد.
و اما لی جه ووک عزیز و دوست داشتنی. چقدر خوبه این بشر. بیشتر بار طنر و فان سریال روی دوش اون بود. یعنی محشر بازی کرد.
از نویسنده خیلی ممنونم که مثلث عشقی با لی جه ووک و سو کانگ جون و مین یانگ تشکیل نداد. اگه این سریال مثلث عشقی داشت و یه سر مثلث لی جه ووک بود، درجا سریالو دراپ میکردم.
یه چیز دیگه رو هم نفهمیدم. یون سوپ چرا توی روز فارغ التحصیلیشون نبود؟ آیا همون روزی بود که رفت پیش مادرش واقعیش؟
این سریال خیلی روی فرهنگ کتاب و کتابخونی تاکید داشت. الان عصر تکنولوژیه و متاسفانه خیلی از ماها از جمله خودم از کتابها دور شدیم. ولی جدا دوست داشتم که اینجا شخصیت ها علاقه ای به خوندن کتاب داشتن.
یا همون جمله هه ون که گفت: زندگیم به اندازه کافی سخت بوده. اونقدر درگیر مشکلات خودم بودم که دیگه انرژی نداشتم غصه ی مشکلات بقیه رو بخورم. واسه همینه که تاحالا زیاد کتاب نخوندم.
و اما پایان. راستش زیاد از پایان بندی راضی نبودم. خواستم نشون بدن که هه وون و یون سوپ نمی تونن واسه همیشه کنار هم باشن. خواستن یه پایان غمگین رقم بزنن که البته از روی فضای سریال و ریتم مشخص بود که پایانش چی میشه. دیگه نیازی به اون دیدار دوباره هه وون و یون سوپ نبود.
و آخرین چیزی که میخوام مورد بررسی قرارش بدم، اسم سریاله. وقتی هوا خوب باشه در یک روز زیبا پیدات میکنم. شاید از روی همین اسم بتونیم پایان شادی رو واسه زوجمون در نظر بگیریم. اون روز زیبا و هوای خوب معنیش اینه که دیگه ابر ها جلوی خورشیدو نمیگیرن و مانعی واسش نیستن. شاید دیگه مشکلاتی سد راه هه وون و یون سوپ نباشه و بتونن در یک روز زیبا و هوای خوب، به همدیگه برسن. و اون موقع خورشید هم زمین رو گرم میکنه و باعث شکوفه دادن درختا میشه. درست همونجوری که قلب های این دو نفر روشن میشه و امید به زندگی پیدا میکنن.
امیدوارم از نقدم خوشتون اومده باشه. منتظر نظراتتون هستم
نقد بعدی، از سریال ویرانگر در خدمتگذاری شما حاضر است
زندگی در تاریخ...ایران...کره
- سه شنبه ۱۱ مرداد ۰۱
- ۱۱:۳۰