نقد و بررسی سریال پرنسس جامیونگ گو
نمیدونم چیشد بعد از مدت ها برگشتم سراغ سریال های کرهای و تصمیم گرفتم نقدشون رو بنویسیم.
امروز میخوام سریال پر طرفدار پرنسس جامیونگ گو رو نقد کنم. این سریال روایتگر کشور های نانگ نانگ و گوگوریو هستش که شاهزاده های این دو کشور عاشق هم میشن و یکی از این شاهزاده ها باعث نابودی کشورش میشه.
به ادامه مطلب بروید.
قسمت اول سریال مثل ملکه کی جنجالی و البته هیجانی شروع شد. سریال تو قسمت اولش فلش فوروارد و بک های زیادی داشت. تو همون قسمت اول همهی شخصیت های اصلی معرفی شدن. هودونگ، جامیونگ، لاهی، موهیول، چوئیری، مائه سولسو، یئورانگ، ژنرال اونارو و ...
این بخش از فیلمنامه باعث شد که بیننده تقریبا همهی داستان رو حدس بزنه. مثلا پاره شدن طبل جامیونگ گو، به دنیا اومدن هائهاو، و از همه مهمتر برگشتن جامیونگ به قصر. حتی تو قسمت دوم هم سریال خیلی عجله داشت تا معما هارو باز کنه. مثلا جامیونگ گفت بچهی توی شکم موهاسو اونه و بچهی توی شکم جاشیل لاهی. درحالیکه نویسنده میتونست صبر کنه تا حس کنجکاوی و هیجان بیننده تحریک بشه. وقتیکه سریال گفته بچهی هنوز به دنیا نیومده، دختره دیگه چرا باید استرس و اضطراب داشته باشیم.
ولی بازهم چندتا هیجان باقی میموند مثلا اینکه جامیونگ چجوری به قصر برگشت یا اینکه اونو لاهی چجوری شد که هردوشون عاشق هودونگ شدن؟
زوج لاهی و هودونگ خیلی مناسب هم بودن اما زوج هودونگ و جامیونگ زیاد خوب نبود و این هم به خاطر بازیگر نقش جامیونگ بود. بازیگرش خیلی خوب به دل آدم نمی نشست اما چون سریال به اسم جامیونگ بود پس باید بیشتر با زوج جامیونگ و هودونگ کنار می اومدیم تا با هودونگ و لاهی. ولی یه سوال برام پیش اومد. چرا اسم سریالو گذاشتن پرنسس جامیونگ گو؟ نه جامیونگ در طول سریال سریال اسمش جامیونگ بود (اواخر سریال بهش میگفتن جامیونگ) و نه داستان بیشتر درمورد اون بود. اصلا جامیونگ نقش اصلی بود ولی ما بیشتر لاهی رو دوست داشتیم تا جامیونگ رو.
بازیگران بازی خوبی از خودشون به جا گذاشتن به جز چند مورد. مثلا لاهی اونقدر خوب و عالی نقش رو انجام داد که من واقعا بیشتر دلم برای اون میسوخت تا جامیونگ. البته اصلا نمیگم که جامیونگ بازیش خوب نبود فقط به پای پارک مین یانگ (لاهی) نمیرسید.
هودونگ هم که جای خودشو داره.شخصیت پردازی هودونگ عالی بود و بازی خوب و بی نظیر بازیگرشم مارو به وجه آورده بود. هودونگ یه مرد سرد بود که با حرفای عاشقانش هر دختری رو عاشق خودش میکرد و این کارش صرفا به خاطر رنج و سختی هایی بود که در دوران بچگی چشیده بود.
سونگ مائه سولسو من اصلا از بازیگرش خوشم نمیاد اما خوب چیکار کنم که بازیش خوبه و نمیشه کاراش رو نگاه نکرد.
مثلث های عاشقانه زیبایی هم تو سریال بود. جامیونگ، هودونگ، لاهی. هودونگ، جامیونگ، وانگ هول. حتی چوئیری، موهاسو و وانگ جاشیل هم یه مثلث عاشقانهرو تشکیل دادن.
یه نکتهی زیبای دیگه هم این بود که شخصیت منفی زیاد داشتیم. اما این شخصیت های منفی یا فقط دشمن یک نفر بودن و دوست دیگری، یا در اواخر سریال مثبت شدن و برعکسش. مثلا وانگ جاشیل در اواخر سریال مثبت شد. یا مویانگ دشمن جاشیل بود و دوست موهاسو و اواخر سریالم مثبت شد. حتی سونگ مائه سولسو هم سکانس آخر سریال مثبت شد.
سریال با سونگ مائه سولسو تموم شد. اما سکانس قبلش با مردن جامیونگ و هودونگ تموم شد. من واقعا عاشق یه همچین پایان هاییام. شاید پایان های تلخی باشن اما واقعا عالی و منحصر به فردن. واقعا آفرین و احسنت میگم به نویسندهای که یه همچین سریال هایی رو با پایان غم انگیز و تلخ تموم میکنن. اما این نکته رو هم بگم که هر سریالی مناسب این نیست که پایانش این جوری باشه. مثلا مهتاب نقاشی شده با ابر یا شالاپ شلوپ عشق که طنز هستن نباید پایانشون تلخ باشه یا باید پایانشون شاد باشه یا طنز.
همینطور بایدبگم این سریال یه واقعه تاریخی بود که با افسانه هم ترکیب شده بود و این ترکیب یه شاهکار بی نظیر از آب درومد.
موسیقی های سریال عالی و حساب شده بودن. مثلا سکانس آخر واقعا لحظه های احساسی زیادی داشت و اگه توی همهی این سکانس ها موسیقی قرار داده میشد کلا قسمت آخرش موسیقی وار بود. اما کارگردان این نکتهرو رعایت کرده بود و سریال رو با یه همچین نقطه ضعف آشکاری تموم نکرد.
لباس های این سریال یه نوع خاص و جداگانهای داشتند. مخصوصا با اون آستین های دراز 😂. طراح لباس کارشو خیلی درست انجام داده بود. به نظر من یه نکتهی خیلی قوی توی سریال های تاریخی اینکه اگه اون سریال دو کشور متفاوت رو نشون میده پس باید آداب و رسوم به ویژه لباس هاشونم جداگانه و متفاوت باشن.
از طراح صحنه چی بگم که دیگه جای هیچ حرف و حدیثی باقی نذاشته. صحنه های عالی با دکور و چیدمان های منحصر به فرد. مثلا اون معبد یا اون سالن جلسات دربار با اون میز بزرگ و زیبا. اتاق های قصر و گذرگاهاش.
دیگه چی بگم از گریم که هیچی ندارم بگم. اصلا این گریم های عالی رو چجوری انجام میدن؟
دیالوگ های سریال هم که خیلی عالی و هاشقانه بودن. منظورم از عاشقانه، عشق مادری به بچه هاش. واقعا خیلی زیبا بود عقده بی مادری هودونگ و جامیونگ در کنار لاهی که با عشق و محبت دوتا مادر و یه پدر بزرگ شده بود.
خوب بسه دیگه این هم نقطه قوت گفتن. سریال به خودش مغرور شد😊. بهتره یکمیم نقاط ضعف رو بگم. ریتینگ سریال خیلی خوب پیش رفت. ولی یکم تو قسمت های پایانی بی مزه و تکراری شد. مثلا چرا هر وقت هودونگ و جامیونگ تو قصر نانگ نانگ با هم دیدار میکردن و هر حرفی که میزدن، لاهی باید اونجا میبود و حرفاشونو میشنید. فقط یه بار اونا تنهایی باهم حرف زدن اونم به خاطر این بود که ژنرال وانگ هول جلوی لاهی رو گرفت که نره.
یا جامیونگ چرا یه دفعه اینقدر سرد و بی احساس شد که حتی جون هودونگ براش مهم نبود و به اون اهمیت نمی داد؟ اون که خیلی عاشق هودونگ بود.
بنابراین باید بگم اگه شما دنبال یه سریالی هستین که وقایع تلخ تاریخ رو نشون بده و آغشته با یه افسانهی محشر باشه، حتما حتما این سریال رو بهتون معرفی میکنم.
امیدوارم از این نقد خوشتون اومده باشه و نهایت استفاده رو برده باشین.
منتظر نظرات زیباتونم هستم. همینطور اگه سریالی مد نظر دارین بگین تا نقدش رو بنویسم.
نقد بعدی، سریال عاشقان ماه (قلب سرخ گوریو)....
زندگی در تاریخ...ایران...کره
- سه شنبه ۱۵ مهر ۹۹
- ۱۴:۳۵