سریال درخشش یا جنون یک سریال کره ای در ژانر تاریخی است که در کنار وقایع تاریخی هم به تخیلات و اکشن بازی ها هم پرداخته.
داستان: سریال درمورد شاهزادهی نفرین شدهی ما وانگ سو هست که تقدیرش اینکه اگه بخواد سرنوشت شومش رو از بین ببره باید با پرنسس گوریو و پرنسس بالهه دیدار کنه...
به ادامه مطلب بروید.......
سریال اول چندتا بچه رو نشون میده که بدون اجازه وارد اتاق پادشاه شدن و گردنبند پروانه رو میبینن. اینجا سریال فلش بک میخوره و داستان ما از همین فلش بک آغاز میشه. شاهزاده وانگ سو که به خاطر سرنوشت شومش به کوهستان فرستاده میشه، سوقصد به جان پادشاه، موضوع ازدواج شاهزاده با پرنسس یئو وون، دیدار شاهزاده با پرنسس بالهه و ازدواج سوری آنها؛ همه و همه تپی قسمت اول سریال اتفاق می افتن. کلا قسمت اول سریالای تاریخی خیلی عجله داره تا شخصیت ها رو معرفی کنه و اتفاقا رو جلو ببره. مثل سریالهای جامیونگ گو و آیینه جادوگر. قسمت اولش کمدی هایی هم داشت که خیلی جالب و بامزه بودن و منو خیلی به خنده انداختن واقعا که کیف کردم.
به قسمت دوم میرسیم. مثل اینکه سریال خیلی عجله داره هرچه سریع تر داستانارو ببره جلو. تو قسمت دوم نه تنها وانگ سو با پرنسس یئو وون ازدواج میکنه و همچنین امپراطور هم میمیره، بلکه سریال فلش فوروارد میخوره به پنج سال بعد.
کم کم مثلث عاشقانه داره سرو شکل پیدا میکنه اما این مثلث عاشقانه با همهی مثلث هایی که دیدم فرق داره. سریال با همین ریتینگ سریعش کاری میکنن که شین یول، وانگ سو رو ببینه. معمولا وقتی دوتا عاشق و معشوق به هم میرسن، باید شاهد یه صحنهی احساسی و عاشقانه باشیم. ولی با کمال تعجب این صحنه طنز و کمدی بود (حالا شاید کمی هم غمگین). به نظر من که این دیدار خندهدار که منو کلی خندوند بهتر از دیدارهایی که احساساتمو برمیاندازه و منو به گریه میندازه.
طراحی صحنه و طراحی لباس ها عالی بود. ولی یکم توی لباسای شین یول کم کاری کرده بودن. اون یه بازرگان بزرگه، لباساش باید خیلی زیبا و چشم نواز باشه که اینطور نبود. اما طراحی صحنه هیچ عیبی نداشت. به این تصویر با دقت نگاه کنید. متوجه منظورم میشید.
بازیگران کارشون رو خیلی خوب انحام دادن. به خصوص وانگ سو. حتی شخصیت پردازی های زیبا و دلنشین بودند. اما انتخاب بازیگر توی چند مورد خوب و دلخواه نبود. مثلا پادشاه؛ بازیگر نقش امپراطور بازیش رو خوب انجام داد اما این فرد برای نقش پادشاهی مناسب نبود. به نظرم اگه یکی دیگهرو میاوردن که از نظر شکل و قیافه نزدیک به امپراطور بود، بهتر میشد.
شین یوله داستان ما نمیخواد خودشو به وانگ سو معرفی کنه. چرا، دیگه نمیدونم.
نویسنده یه کاره سخت و طاقت فرسا توی دستاشه. داستان چندین شخصیت های مختلف که باید همه رو به هم ربط بده. معما هایی که یکی یکی باید برای شخصیت های داستان حل بشه. مثلا اینکه وانگ سو نمیدونه که گائه بونگ یه زن و همون عروس یه روزشه. یا شین یول هم نمیدونه وانگ سو یه شاهزادهس یا نمیدونه که محافظ پرنسس یئو وون که عاشق پرنسس بود، همون برادرشه که سالها پیش گمش کرده بود.
نویسنده مبارزه ی شاهزاده هارو وسط میکشه. همونجاست که شین یول میفهمه وانگ سو یه شاهزادهس و همینطور میتونه با باهوشی و زیرکیش سرنوشت وانگ سو رو که درخشیدن یا دیوانه شدنه پیش بینی کنه. مخاطب ابنجا میفهمه که چرا اسم سریال (درخشش یا جنون) هستش.
حالاکه فهمیدیم شین یول پرنسس بالههس و تقدیرش اینکه به وانگ سو کمک کنه تا به پادشاهی برسه و همینطور سرنوشت پرنسس یئو وونم اینکه در کنار وانگ سو بمونه، میفهمیم که یکی از این دو نفر فقط میتونه کنار وانگ سو بمونه.😥
مادر وانگ سو هم میفهمه که تقدیر وانگ سو اینکه پادشاه بشه و از رفتار و برخوردایی که با وانگ سو داشته پشیمون میشه و با اون چای میخوره. صحنه ی چای خوردن مادر و پسر باهم و اشک ریختنشون، یکی از احساسی ترین صحنه های سریال بود.
اتفاقای پیچیده و پشت سرهم دارن میوفتن. مسموم شدن پادشاه جئونگ جونگ به دستور وانگ شیک ریوم با سمی که پرنسس یئو وون داره، وانگ سو پی میبره که گائه بونگ یه زنه و همون عروس یه روزهش، شین یول که از طریق دستبند های پرنسس یئو وون میفهمه که پادزهر سمی که وارد بدن پادشاه شده پیش اونه، پرنسس یئو وون که برای ساکت کردن شین یول به محافظش (همون برادر شین یول)، میگه که اونو بکشه و همونجا برادرش میفهمه که شین یول خواهرشه اما هیچ رحمی به خواهرش نداره و ...
واقعا سریال زیبا و پیچیده شده. شاید شما که سریال نگاه کردین به زور تونستین از معماهای و اتفاقای پیچیده ش سر در بیارین اما منی که این نقد رو برای این سریال پیچیده می نویسم، کارم هزاران برابر سختر از سر در آوردن از معناهای سریال هنگام تماشای اونه. سریال واقعا یه شاهکار بود. یه شاهکار واقعی که لیاقتش بهتر و برتز از اسم شاهکاره.
کم کم برای مخاطب داره واضح میشه که وانگ سو و شین یول عاشق همن اما نمیتونن باهم باشن. چون ازدواج اول یه شاهزاده باید یه ازدواج سلطنتی باشه وگرنه هردوی اونها می میرند. وانگ سو با بازی زیبای جانگ هیوک، میخواد با کمک پرنسس یئو وون، قدرت همه ی اشراف رو ضعیف و پادشاهی قدرتمند بسازه که اوت پادشاه باید برادرش باشه.
وانگ ووک پادزهری رو که پیش پرنسس بود رو برداشته و پرنسس هم آیینه های برنزی رو داره. وانگ شیک ریوم از طریق ووک میخواد تجارت خونه ی چونگهه رو به تجارت خونه ی خودش تبدیل کنه که موفق هم میشه و با شهادت ووک علیه شین یول و تجارتخونه ی چونگهه، پیروز میدان میشه.
ولی یه چیزی خیلی بد و خسته کننده بود اونم اینکه از اول تا آخر سریال حرف از انتقال پایتخت به غرب زده میشد که اون پایتخت میتونه پایتخت پادشاهی ووک باشه. اما ووک به وانگ شیک ریوم خیانت کردو وانگ شیک ریوم تصمیم میگیره خودش پادشاه بشه. مشکل اینکه در طول سریال انقدر حرف از غرب زده شد چزا یه بار هم کارگرانی رو ندیدیم که مشغول ساختن قصر در غرب باشن؟
برادر زجر دیده ی شین یول نمیخواد به خواهرش بگه که هنوز زندست و فقط یه بار قبل از مرگش به خواهرش که خیلی مریضه درباره ی مادرشون میگه. اما شین یول بیچاره ی ما نمیدونه که با برادرش داره درباره ی مادرشون حرف میزنه. برادر و خواهری که سالها دنبالشون گشته ولی پیداشون نکرده.
پادشاه به شدت مریض شده. از طرف دیگه وانگ شیک ریوم از طریق پسرش و ژنرال گواک میفهمه که وانگ سو و شین یول باهم ازدواج کردن. برای همین از این اطلاعات، برای از بین بردن وانگ سو و شین یول، و مطیع کردن وانگ ووک استفاده میکنه و یه بازجویی راه میندازه. شین یول توی زندان به خاطر سرمایی که توی بدنش داره به شدت مریض میشه. اونجاست که چهار شخصیت اصلی سریال دورهم جمع میشن و هرکدومشون برای هدف های مختلفشون، به هم کمک میکنن. واقعا خیلی صحنه ی قوی ای بود. یکی از کارای سخت فیلمنامه نویشی اینکه نویسنده توانایی اینو داشته باشه که شخصیت های اصلی سریال رو که معمولا از هم متنفرن رو دور هم جمع کنه و بر علیه شخصیت منفی سریال دست به یکی کنن.
ووک پادزهر و به وانگ سو میده تا پادشاه حالش خوب شه و بتونه بازجویی رو پیش ببره. اما حیف که سریالای کره ای اصلا دلشون نمیخواد زوج های سریال به هم برسن... ووک برای نجات جون شین یول از پادشاه میخواد که اونو شین یول باهم ازدواج کنن.
وانگ سو چون به این شرط آزاد شد که برای وانگ پونگ (پسر وانگ شیک ریوم) کار کنه، حالا راهی غرب شده. وقتی وارد غرب میشه قصد جونش رو میکنن. وانگ سوی داستان ما بیشتر از همه و همه کس به پادشاهی علاقه داره اما خودش احساسشو نمیدونه.
وانگ سو آشکارا خودشو رئیس سیاه پوان نیکوکار نشون میده و میخواد این کشور و اصلاح کنه.
نوشته های بالا هرکدومشون خلاصه ای هستن از بهترین و عالی ترین صحنه های احساسی و جذاب سریال. موسیقی های سریال عالی و به جا توی این صحنه ها جایگذاری شده بودن. سریال پر از صحنه های احساسی بود ولی اگه تدوینگر کل این صحنه هارو با موسیقی پر میکرد، دیگه سریال موسیقی وار میشد. اما خوشبختانه تمام عوامل سریال درخشش یا جنون خیلی با تجربه تر از این بودن.
به آخرای سریال نزدیک میشیم. وانگ شیک ریوم میخواد با استفاده از دهکده چونگاهه و شین یول که شاهدخت بالهه بوده، یه شورش راه بندازه. اما وانگ سوی ما که باید پادشاه بشه تا گوریو 1000 ساله باقی بمونه، مانع این کار میشه و شورش رو سرکوب میکنه.
طبیعتا باید شاهد یه شورش عالی، هیجانی و اکشن باشیم که چنین نشد. وانگ شیک ریوم با اولین حرکت شکست خورد و کارش تموم شد. درسته که مردم و سریازاش بهش پشت کردن اما قوی ترین شخصیت منفی سریال واقعا باید انقدر ضعیف باشه که فقط به قدرت مردم وابسته باشه؟
وانگ سو پادشاه میشه، ولی قبل از پادشاه شدنش، شین یول تصمیم میگیره به سفر بره و نمیخواد کنار وانگ سو بمونه. طبیعی که زوج های سریال نباید به هم برسن. اما از ما چه کاری ساخته س؟ ولی خوشبختانه سریال با این جدایی، غمگین تموم نشد و در آخر وانگ سو و شین یول به هم رسیدن.
یه سریال عالی با بازیگران عالی و درجه یک که به جز اون اشکالایی که گفتم، هیچ ایراد دیگه ای نمی تونم از سریال بگیرم.
خیلی ممنون که تا پایان این نقد رو خوندید. لطفا نظراتتون رو درمورد این نقد با من به اشتراک بذارید.
نقد بعدی، سریال جنگ بین زنان (ملکه: عشق و جنگ)....
زندگی در تاریخ...ایران...کره
- جمعه ۲ آبان ۹۹
- ۰۰:۵۳