با نقد یه سریال مدرن و عاشقانه دیگه درخدمتتونم. سریال هیلر سریالیه که هرچی ازش تعریف کنم بازم کم گفتم و سریالیه که واقعا ارزش دیدن و لذت بردن داره. و اصلا از دیدن همچین سریال قشنگی پشیمون نیستم و مطمئنم شماهم با دیدنش پشیمون نمیشین.
به ادامه مطلب برین
شخصیت ها
سو جونگ هو/پارک بونگ سو/هیلر: یه پیام رسون شبانهس که با اسم هیلر کار میکنه. جونگ هو تو کارهاش یه هکر عالی همراهشه و خودش هم توی هنرهای رزمی ماهره. اون هرکاری به جز قتل انجام میده و هدفش اینکه پول پس انداز کنه و یه جزیره غیر مسکونی توی پاناما بخره و اونجا تنهایی زندگی کنه. اما مسیر زندگی جونگ هو بعداز آشنا شدن با چه یونگ شین که مشتریش _کیم مون هو_ ازش خواسته مراقبش باشه، عوض میشه. جونگ هو تو این راه عاشق یون شین میشه.
چه یونگ شین/جی آن: با اراده و دمدمی مزاجی. یه گزارشگره که آرزو داره به یکی از معروف ترین خبرنگارها تبدیل بشه. ولی بعدا که به هویت واقعیش پی میبره و می فهمه مادرش زندهس، آرزو و رویاهاش حتی زندگیش هم دچار تحولاتی میشه. اون به خاطر گذشتهی وحشتناکش هر وقت که خشونت رو میبینه دچار تنگی نفس میشه. اون بعدا عاشق جونگ هو میشه.
کیم مون هو: اون یه گزارشگر معروف و برادر کیم مون شیک _مدیر عامل یه شرکت خبری بزرگ_ هست. اون دنبال جی آن، دختریه که ظاهرا سالها پیش مرده ولی اون فکر میکنه که زندهست، میگرده. اون به جونگ هو (هیلر) پول میده که جی آن (که الان اسمش چه یونگ شین هست) رو براش پیدا کنه.
آجوما/جو مین جا: کارآگاه سابق و متخصص توی جرائم سایبری هست. اون یه هکر ماهره که به جونگ هو کمک میکنه.
کی یونگ جه: اون استاد جونگ هو و اولین هیلره. همینطور یکی از پنج دوستی که تو سال 1992 از هم پاشیدن.
کیم مون شیک: یکی از پنج تا دوست سال 1992 هست. اون الان مدیر عامل یه خبرگزاری خیلی موفق هست.
یون دونگ وون: یه کارآگاه خوب و متخصص توی جرائم سایبری و قبلا دستیار و همکار جو مین جا/آجوما بوده.
آغاز نقد
داستان سریال از اونجایی شروع میشه که سو جونگ هو (جی چانگ ووک) معروف به هیلره و هرکاری به جز قتل انجام میده. و تو قسمت اول کاملا با هیلر آشنایی پیدا میکنیم. اما قسمت اولش واقعا گنگ و نامفهوم بود. تقریبا قسمت اول فقط داشت شخصیت هاشو معرفی میکرد.
روال داستان تو قسمت اول جالب نبود و توی قسمت های بعدی روالش روی غلتک افتاد.
می خوام یکمی درمورد سریال و هر چیزی که داره و به نظرم باید مورد نقد واقع بشه براتون بگم.
اول از همه بریم سراغ عشق سریال......در این باره باید بگم، احساس عشق و دوست داشتنی که بین یونگ شین و جونگ هو بود، واقعا قابل تقدیر بود. این دو نفر عاشق هم بودن، از صمیم قلب همو دوست داشتن، اما هیچوقت عشقشون رو با حرف و گفتار ابراز نکردن. فقط با عمل و با فداکاری عشقشون رو ابراز میکردن.
هر صحنه ی سریال یه طنز به همراه داشت که خیلی بیننده رو میخندون. خودم هر وقت سکانس های طنز رو میدیدم از ته دل می خندیدم. حتی صحنه های عاشقانه هم همراه با طنز و خنده بودن.
حتی عشق های سریال خیلی جدا و متفاوت بودن، اصلا تصورش رو هم نمیکردم که آجوما و کارآگاه یون دونگ وون جز یکی از عشق های سریال باشن.
بازیگران نقش کارآگاه یون و کیم مون هو جذاب بودن. البته فعلا از جی چانگ ووک و پارک مین یانگ نمیگم که اونا جای خودشونو دارن؛ اما چون اولین بار بود که بازی این دو بازیگر رو میدیدم، خیلی از بازیشون خوشم اومد. این دو نفر به نحو احسنت از میمک صورتشون استفاده میکردن و کاملا جذاب به نظر میرسیدن. به خصوص شخصیت پردازی کارآگاه یون هم جدا عالی بود. آجوما هم همینطور. این دو نفر کارآگاه و هکرهایی بودن که در کنار کارشون همیشه از شوخی و خنده استفاده میکردن.
و اینکه پارک مین یانگ که توی این سریال نقش چه یونگ شین رو داشت، کاملا متفاوت ظاهر شد. من هر سریالی که از پارک مین یانگ دیدم، نقشش متفاوت بوده. هر دفعه توی یه سریال و نقش متفاوت ظاهر شده و کاملا از پس هر نقشش درست و کامل بر اومده. و همین علاقه ی منو به پارک مین یانگ بیشتر میکنه.
و اما درمورد جی چانگ ووک. من تنها سریالی که از این بازیگر دیدم (غیراز هیلر) ، ملکه کی بود و توی اون سریال زیاد ازش خوشم نیومد. اما جی چانگ ووک توی هیلر یه چیز دیگه بود و با این نقشش کاملا نظرمو درمورد خودش عوض کرد. اونم به خاطر این بود که نقشش توی سریال هیلر کاملا خوب و درست بود. در کل میتونم بگم هم از بازی بازیگران خوشم اومد هم شخصیت پردازی ها.
البته یه سریال فقط با بازی بازیگران مشهور و بنامی، دیده نمیشه. باید همهی عوامل دست به دست هم بدن تا یه سریال عالی از کار در بیاد. یکی از این عوامل، داستان سریال هست. داستان سریال قشنگ بود و هیچ کجا از ریتم نیفتاد. و این ریتم باعث میشد که بیننده نتونه سریالو دراپ کنه. برعکس مدام کنجکاو باشه تا بفهمه ادامهی سریال چی میشه؟
همینطور که داستان سریال جلو میرفت، گهگاهی هم سریال به عقب بر می گشت و گذشته ی شخصیت ها برامون روشن میشد. توی این فلش بک و فوروارد ها یکی از معماهایی که برای ما روشن شد، اینکه جونگ هو، یونگ شین و مون هو دوستای دوران کودکی هم بودن و همدیگرو از قبل می شناختن.
من با بیشتر اتفاقای سریال میتونستم رابطه برقرار کنم چون تقریبا نصف اتفاقات و ماجراهای سریال توی زندگی خودمون هست. و این باعث میشد من بتونم از سختی هایی که شخصیت ها کشیدن عبرت بگیرم و نکات خوب و آموزنده ش رو برداشت کنم. و اینم بگم که سریال پر از نکاتی بود که میتونیم بگیم میشن تجربه برای ما.
اما یه چیزی برای من روشن و واضح نبود. اونم این بود که پایان اون آدم به اسم رئیس مشخص نبود. اون شخصیت منفی سریال بود که خیلی هم نقشش پر رنگ نبود اما واقعا اصلا نفهمیدم پایانش جچوری شد و چجوری سزای اعمالشو دید.
سکانس هایی که یونگ شین و مادرش (میونگ هه) همو میدیدن و می خندیدن، واقعا لذت میبردم که یه مادر و دختر بعداز سالها بهم رسیدن. اما ای کاش اون همه شادی و لذت رو به عنوان یه مادر و دختر به هم نشون میدادن. وقتی هم که میونگ هه دخترشو شناخت اصلا هیچ حرف یا سوال یا گریه ای به عنوان مادر و دختر نداشتن. شاید هم این یه نوع دیگه دیدار هست اما من که زیاد خوشم نیومد.
آخر سریال اتفاقا خیلی عجیب و برام قابل درک نبودن. اصلا من نفهمیدم که آخرش چرا اون عملیات صوری رو تشکیل دادن و جونگ هو تیر خورد. واقعا آخرش یه جورایی عجیب بود اما بازم فهمیدیم که زوج سریال به هم رسیدن.
منتظر نظراتتون هستم
نقد بعدی، نقد و بررسی سریال گابلین....به زودی
زندگی در تاریخ...ایران...کره
- شنبه ۲۱ فروردين ۰۰
- ۰۹:۵۵