این سریال اولین سریال درحال پخش بود که میدیدم. قطعا انتظار چندانی ازش نداشتم چون اصولا کارهای کیم یو جونگ و آن هیو سوپ خیلی قوی نیستن و همینطور بازیگران فرعی هم مشهور نبودن.
خلاصه اینکه سریال درباره دختری به اسم هونگ چونگی هست که عاشق پسر نابینایی به اسم هارام میشه. و گذشته ی این دو نفر بهم ارتباط داره....
آغاز سریال
سریال شروع خوبی داشت و فانتزی ها هم قابل درک بودن. اما ریتم از اواسط به بعد افت کرد.
خیلی ها در این سریال سندروم نقش دوم مرد داشتن اما من نه از نقش اول مرد خوشم اومد نه نقش دوم. ولی انصافا گونگ میونگ بازی بهتری نسبت به آن هیو سوپ به نمایش گذاشت. گونگ میونگ ترکیب عشق، نگرانی، مسئولیت پذیری در قبال کشور و سایر احساسات رو خیلی ماهرانه در میمک چهره اش نشون میداد. درحالی که آن هیو سوپ حتی نتونست نابینا بودنش رو برامون باور پذیر کنه.
نکته ی بعد بازی کیم یو جونگه. قطعا بازیش پیشرفت کرده بود و بیننده میتونست ازش حس بگیره. به خصوص وقتی که نابینا شده بود انگار واقعا هیچی نمیدید.
این سریال خالی از کلیشه نبود مثلا شخصیت های اصلی از بچگی همدیگه رو دیده بودن. و بازهم یه مثلث عشقی تکراری در سریال وجود داشت. اینبار طرف دیگه مثلث عشقی یه مرد نابینا بود که ماوانگ (شیطان) درونش زندگی میکرد و چشماش به هونگ چونگی که زمانی کور بوده، داده شده.
کمی بردگردیم به اوایل سریال. قسمت اول با اون مراسم مهر و موم به قدری هیجانی بود که سطح توقع بیننده از سریال بالا رفت. اما به قسمت دو که رسید افت ریتم شروع شد. این افت ریتم تا قسمت 13 ادامه داشت و ریتم بازهم با همون مراسم مهر و موم دوباره صعود کرد. خوشبختانه اینبار بعداز دومین مراسم مهر و موم شیطان، ریتم دیگه افت نکرد. ولی همون افت کردن ریتم توی اواسط سریال یه نقطه ضعف بزرگ بود که باعث میشد از این سریال نا امید بشی و دراپش کنی.
از چندتا رفتار چونگی خوشم نمی اومد. یکی اینکه چونگی همیشه و همه جا برعکس شاهزاده یانگ میونگ بود. یعنی حتی اگه حق با شاهزاده می بود، چونگی بازهم 180 درجه مخالفت میکرد.
بعدی اینکه انگار نه انگار نقاش هان و شاهزاده یانگ میونگ به چونگی گفته بودن که درمورد پرتره پادشاه با کسی حرف نزنه. اون که همه ی دنیا رو باخبر کرد که داره پرتره پادشاه سابق رو برای مهر و موم کردن شیطان میکشه.
بعدی اینکه اون پیرمردی که توی زندان بود (*اسپویل که پدربزرگ هارام بود) روح بود؟ خدا بود؟ چی بود؟
یا چرا هارام به خاطر انتقام گرفتن میخواد کل کشور و مردم رو نابود کنه؟ اصلا چرا میخواست شیطان رو بده به شاهزاده جوهیانگ درحالی که با این کار کل مملکت نابود میشه.
یکی از نقاط قوت بازیگران صداهاشون بود. از کیم یوجونگ گرفته تا بقیه بازیگران. همشون یه صدای بم، کلفت و خاصی داشتن.
شاهزاده یانگ میونگ از بچگیش هم مهربون بود و هم شریف. و اون مدام نگران مردم و کشورش بود. کاملا حقش بود که پادشاه بشه. اون با همه ی نقش دوم های مرد فرق داشت. میتونست راحت از قدرتش استفاده کنه و هارام رو از سر راهش برداره تا به چونگی برسه اما هرگز این کار رو نکرد.
پایان سریال
پایان سریال باز بود. گویا عوامل سریال قصد دارن فصل دومی هم بسازن اما در تعجبم این سریال هنوز هم داستانی براش باقی مونده که چنین پایان بازی داشت؟ و نمی دونم چرا جدیدا این اپیلوگ ها توی سریال های کره ای مد شدن؟ اگه این سریال همون اپیلوگ آخری رو نداشت، میتونستم بگم هپی اندینگه. اما با همون اپیلوگ پایان سریال رو باز نشون دادن.
در کل پایان خشکی داشت و به نظرم بیننده زیاد نتونه با چنین پایانی برای همچین سریالی رابطه برقرار کنه.
نقد و بررسی بعدی، سریال بازی مرکب
زندگی در تاریخ...ایران...کره
- جمعه ۷ آبان ۰۰
- ۰۰:۰۱