مرد شاهزاده خانم
خواستم یادی بکنم از سریال قدیمی اما خوش ساخت عشق شاهدخت. به جرئت میتونم بگم یکی از قوی ترین سریال هایی بوده که در طول عمرم دیدم. عشق شاهدخت یکی از بهترینها رومانس و تاریخی هست البته تا حدودی غم انگیز که با وجود پایان متفاوتش بازهم دلتنگ و مجذوب سریال خواهید شد.
عشق شاهدخت روایتگر عشق، خیانت، مرگ، فداکاری و حسرت بین انسانهایی هست که تا دیروز با آرامش داشتن زندگی میکردن اما به یکباره به خاطر طمع و جاه طلبی در مقابل همدیگه قرار میگیرن.
شاهزاده سویانگ و مشاور اعظم کیم جونگ سو دشمنان قدیمی هستن که فرزندان اونها عاشق همدیگه میشن. درحالی که اونها به فکر آینده و عشق و علاقه هستن، سویانگ کیم جونگ سو رو میکشه و همین باعث میشه پسر کیم جونگ سو، کیم سونگ یو دشمن سویانگ بشه. درحالی که نمیدونه زنی که عاشقشه دختر همین سویانگه.
این سریال درس های زیادی رو بهم یاد داد و حاوی کلی دیالوگ ماندگار بود. دیالوگهایی که در حین احساسی بودنشون قلبتون رو هم به درد می آوردن.
همه ی مشکلات سریال از کلمه ای به اسم«عشق» سرچشمه میگرفتن. عشقی که باعث شد سریونگ برای نجات جون سونگ یو مقابل پدرش بایسته و حتی رابطه اش رو هم باهاش قطع کنه. عشقی که دوتا دوست رو تبدیل به دشمن های خونی همدیگه میکنه. و عشقی که یه پدر رو مجبور میکنه دخترش رو برده بکنه چون عاشق پسر دشمنش شده.
در واقع این سریال ورژن کره ای رومئو و ژولیت...اتفاقات تلخی در سریال وجود دارن. هرگنه مشکل و اتفاقی که فکرش رو بکنین نویسنده سد راه شخصیت ها قرار داده تا اونها رو به بدترین شکل ممکن زجر بده.
سریال به دو بخش تقسیم میشه.
بخش اول: کودتای سویانگ و کشته شدن تمام افراد مخالف اون از جمله کیم جونگ سو.
بخش دوم: انتقام و جنگ های بازماندگان و یاران کیم جونگ سو که با تمام توانشون با سویانگ مقابله میکنن.
و لی سریونگ. دختر شاد و شنگولی که خیلی بابایی ئه اما به خاطر عشقش حتی حاضره به دشمنان پدرش بپیونده. دختری که رفته رفته در طول سریال بزرگ و عاقل میشه و همه نوع سختی رو تحمل میکنه. بدتر از همه عشقش، کیم سونگ یو که اون رو میدزده که با استفاده از سریونگ، سویانگ رو بکشه.
سرنوشت و زندگی غم انگیزی که اجتناب ناپذیره. اما با این وجود همه ی کاراکترها بازهم لبخندی که امید زندگیشون بود رو از دست ندادن و حتی در لحظه ی مرگ هم لبخند به لب میمردن.
میگن این دنیا جای پاسخگویی به تمامی اعمالته. بهای تمامی اعمال سویانگ رو بچه هاش پرداختن. سریونگ که به هر نحوی زجر کشید سونگ (پسر سویانگ) که مُرد.
از نقاط منفی سریال میتونم به طراحی های ضعیف لباس و عشق شین میون به سریونگ اشاره کنم. به هیچ وجه متوجه نشدم که این عشق از کجا شروع شد.
و زوج سوم سریال. پرنسس کیونگ هی و جئونگ جونگ که یه آغاز و پایان غمگین داشتن. واقعا که سرنوشت با این شخصیت ها چیکار کرد! هر کدومشون رو به نحوی نابود کرد. مرگ جونگ، مرگ شین میون، کشته شدن پدر سونگ یو، مرگ سونگ و ...
اگه دقت کنین در جمله ی بالا همه چیز به کلمه «مرگ» ختم میشه. فقط و فقط مرگ. مرگ انسانهای بی گناهی که قربانی بازی بزرگان بودن.
فکر کنم بیشتر از این نیاز نباشه که از سریال بگم چون کسانی که سریال رو دیدن، میدونن چی دارم میگم.
میخوام یه چیزی رو اعتراف کنم. این سریال اولین سریالی بود که دلم نمیخواست هیچ وقت تموم بشه. خیلی بهش واسته شده بودم و بعداز تموم کردنش یه هفته افسرده بودم. نه به خاطر اینکه پایان سد اندی داشت. این سریال خیلی به عاشقان ماه شباهت داشت. دقیقا همه ی شخصیت های بی گناه مردن.
پایان عشق شاهدخت سد اند عاشقانه بود. کلا «عشق» همه ی این سختی ها رو به وجود آورد.
خوشحال میشم نظرات شما دوستان رو راجع به این سریال بدونم
نقد بعدی، نقد سریال دالی و شاهزاده از خود راضی....به زودی
زندگی در تاریخ...ایران...کره
از جهان می پرسم عشق چیست؟
عشق همان چیزی است که به خاطرش همه چیز را فدا میکنیم و آماده ی مرگ خواهیم شد.
این همان عشق است!
- پنجشنبه ۲۰ آبان ۰۰
- ۲۳:۵۶