نقد و بررسی سریال شکارچی شهر

تو این پست سریالی رو مورد نقد و بررسی قرار دادم که دوتا از بازیگرای مشهور و محبوب کره ای تو اون بازی کردن. شکارچی شهر واقعا سریال عالی و قابل دیدن که از دیدنش پشیمون نمیشین.

به ادامه مطلب برین

شخصیت ها:

لی یون سانگ ، پوچای: یون سانگ به خاطر انتقام گرفتن از قاتلای پدرش، شکارچی شهر شده. اون با هویت یه جوون آمریکای که بعدا مشخص میشه مرده، از دانشگاه MIT فارغ التحصیل دکترا میشه و توی کاخ ریاست جمهوری کره جنوبی مشغول به کار میشه. که این باعث شد اون با محافظ رئیس جمهور، کیم نانا، آشنا بشه. یون سانگ عاشق نانا میشه و اتفافاتی رو در پیش دارن.

کیم نانا: دختریه که وقتی پدر و مادرش تصادف کردن (مادرش مرد و پدرش به کما رفت و آخر سریال مرد) مجبور شد از خودش مراقبت کنه وسختی های زیادی بکشه. اون اراده ی قوی و استقلال داره. هنر های رزمی بلده و به خاطر همین یکی از محافظای رئیس جمهور میشه. در مدت زمان محافظت، اون عاشق یون سانگ میشه. به هویت واقعی یون سانگ پی میبره و ماجراهایی رو در پی خواهند داشت.

کیم یونگ جو: یه دادستان باهوشه. اون در برابر سیاستمدارای فاسد کره از عدالت خیلی شدیدی برخورداره. پسر یکی از مقامات کره‌ست. اوایل سریال رقیب سرسخت شکارچی شهره. ولی کم کم مدافع شکارچش شهر میشه و از کارهاش حمایت میکنه. 

لی جین پیو: تنها بازمانده ی عملیات انتحاری کره جنوبیه. اون سالهای زیادی رو تو مثلث طلایی به عنوان قاچاقچی مواد مخدر زندگی کرد. تشنه ی انتقامه و می خواد پنج نفری رو که بیست سال پیش باعث کشتن دوستاش شدن رو بکشه. اون وانمود میکنه یه سرمایه گذار کره ای _ آمریکایی و از یون سانگ برای انتقامش استفاده میکنه. 

جین سوهی: همسر سابق کیم یونگ جو و یه دامپزشکه. اون اولین نفری بود که به هویت یون سانگ پی برد و بهش کمک کرد. 

چوی داهیا: دختر رئیس جمهور چویه. اون از یون سانگ خوشش میاد و ازش می خواست معلمش باشه (درحالی که یون سانگ برادر ناتنی داهیاس). به خاطر اینکه داهیا دختر رئیس جمهوره هیچ دوستی نداره و تصمیم میگیره به خاطر نمرات بدش دانشگاه نره. و شغلی پیدا میکنه و بعدا عاشق کیم یونگ جو میشه. 

اول نقد: 

معمولا توی همه ی سریالا قسمت اول برامون گنگ و نامعلومه چون هنوز شخصیت های اصلی برامون معرفی نشدن، هنوز داستان اصلی سریالو نمیدونیم و ریتینگ سریال خیلی سریعه. شکارچی شهر هم همینطور بود. تو قسمت اول با نصف شخصیت ها آشنا شدیم و فهمیدیم با سریالی اکشن و رزمی روبه‌رو هستیم که واقعا ارزش دیدن داره. 

همینطور که سریال جلوتر میره فلش فوروارد های زیادی رو میبینیم که اشتیاق مارو برای تماشای سریال بیشتر میکنه. شخصیت های سریال برامون معرفی میشن و می فهمیم هرکدومشون چه هدفی رو دنبال میکنن. 

چیز جالبی که توی این سریال بود این بود که مثلث عاشقانه ای نداشت. اوایل سریال اینجوری به نظر میرسید که مثلث عاشقانه از یون سانگ، نانا و یونگ جو تشکیل بشه اما اینطور نبود. و این یه چیز جداگانه و شاید خوب و شاید هم بد برای سریال های کره ای بود. 

محل فیلمبرداری سریال توی سئول بود برای همین نمیتونم نظری درباره طراحی لباس ها و صحنه بدم. اما مکان هایی که فیلمبرداری کرده بودن، جذاب بودن مثل کاخ آبی، کلوپ و ... . 

کار و بازی بازیگرا عالی و بی نظیر بود و فک کنم بی انصافیه از بازیشون ایراد بگیرم. همین جوری هم شخصیت پردازی ها قشنگ بود. داستان ها و ماجراهایی بودن که نویسنده با ابتکار و خلاقیت خودش به هم وصلشون کرده بود. تو هیچ قسمتی نبود که بازیگرای اصلی توشون وجود نداشته باشن. تو یه کلام کار نویسنده محشر بود.

درباره تعداد قسمت ها باید بگم که کافی بودن و هیچ حرف و اعتراض دیگه ای در این باره ندارم.  

سریال هرچی که جلوتر میره دردسر های نانا و یون سانگ رو نشون میده. مثلا کیم نانایی که تو هفده سالگی مادرشو از دست داده و پدرش به کما رفته. اونم به خاطر لی جونگ شیکی که برای حفظ منابع و منفعت خودش هرکاری میکنه.

یا یون سانگی که به خاطر اینکه پدرش (رئیس جمهور چوی) مادرشو ول کرده و به عنوان پسر یکی دیگه (مویول) بزرگ شده و همه ی عمرش فکر انتقام بوده. درحالیکه میتونست مثل همه ی مردم دیگه عادی زندگی کنه و کنار انسانهایی که دوست داره، باشه. 

اما همه ی ما اینو میدونیم که همیشه اونجوری که ما می خوایم نمیشه. 

همینطور کم کم برای سوهی و نانا فاش میشه شکارچی شهری که فقط دنبال انتقام نیست بلکه بیشتر دنبال عدالته، همون لی یون سانگیه که حتی نمیتونه یه تیرم له هدف بزنه و یکی رو کتک بزنه. 

عاشقانه ها جذاب تر میشن. دو نفر عاشق هم هستن اما این بار مثلث عشقی نیست که مانع رسیدنشون به هم هست بلکه سرنوشتشونه که مانع این کار میشه. سرنوشتی که انسانهایی توش دخالت کردن و فقط به خاطر منافع خودشون زندگی یکی دیگه رو خراب کردن. 

یکی از نقاط ضعفی که سریال داشت این بود که سکانس های عاشقانه اصلا قوی نبودن. مثلا انتظار داشتم صحنه دیدار بون سانگ و مادرش واقعا سرشار گریه و شور و اشتیاق و زندگی دوباره باشه که متاسفانه اینطوری نبود.

یا صحنه های عاشقانه نانا و یون سانگ اصلا موسیقی درستی توشون نبود و همین این صحنه هارو بی احساس کرده بود. در نتیجه موسیقی های سریال توی صحنه های عاشقانه خوب نبود اما تو سکانس های رزمی جدا و واقعا عالی بود. موسیقی هیجانی به ما میداد تا به تماشای صحنه های اکشن و رزمی بشینبم و از نگاه کردنشون سیر بشیم.

با وجودیکه من عاشق پاذک مین یانگم، و تو این سریالم بازیشو دوست داشتم اما به نظر من پارک مین یانگ برای بازی توی نقش یه محافظ ساخته نشده. هر نقش دیگه ای به مین یانگ میسازه به جز محافظ بودن. نه شخصیت مین یانگ و نه قیافه‌ش به محافظ شخصی نمیخوره. 

و اینکه شکارچی شهر اسمی عالی برای این سریال بود. واقعا بعضی مواقع شکارچی های شهری لازم میشن تا یه منطقه، یه شهر و یه کشورو اصلاح کنن. چیزهایی که با قانون اصلاخ نمیشن باید با زور بازو اصلاح شن. 

سریال بیشتر سکانس های اکشن و رزمی بیشتری نسبت به سکانس های عاشقانه داشت. این ویژگی سریالو از بقیه سریالا جدا میکرد. خودم سکانس های رزمی رو بیشتر از سکانس های عاشقانه دوست داشتم. این سکانس ها هیجانی به من میدادن که باعث میشدن با سریال رابطه ی خوبی برقرار کنم.

یه چیز خیلی تکراری و تقریبا کلیشه ای سریال این بود که چندین و چند بار ماشین یون سانگ رو دیدیم که هربار با سرعت زیاد درحال رفتن به جایی بود. این سکانس دیگه واقعا انقد تکراری شده بود که هر وقت این سکانسو میدیدم ردش میکردم. شاید این نکته از نظرتون یه چیزخیلی بی معنیه و ساده باشه اما همین چیزای ساده باعث میشه بیننده سریال کم بشه و سریال نتونه رتبه بالایی کسب کنه.

برگردیم سراغ ماجراهای سریال. انتقام جین پیو داره تکمیل میشه و فقط یکی از اون گروه پنج نفره مونده که اونم رئیس جمهوره. رئیس جمهوری که پدر واقعیه یون سانگه و جین پیو هم اینو میدونه و میخواد پسر (یون سانگ) با دستای خودش پدرشو (رئیس جمهور) نابود کنه.  

​​​​​​شیوه ی انتقام از هر نفر خیلی جداگانه بود و هیچ کدوم تکراری نبود. حتی همیشه انتقامشون موفق نبود و گاهی وقت هام شکست می خوردن که طبیعتا این یکی از نقاط قوت سریاله. نباید شخصیت های اصلی سریال همیشه موفق باشن باید گاهی وقتاهم شکست بخورن تا بتونن قوی شن. 

کم کم داریم به آخر سریال نزدیک میشیم. دیگه حالا همه ی معماها رو شدن فقط مونده شیوه ی انتقام گیری. و اینکه توی این انتقام ها چه کسانی زنده می مونن و چه کسانی میمیرن. 

طبق روال عادی باید شخصیت های منفی همه گی نابود شن اما از قدیم گقتن خشک و تر باهم می سوزن. پس بر اساس این ضرب المثل باید بعضی از شخصیت های خوب و مثبت سریال هم در کنار شخصیت های منفی بسوزن (بمیرن). 

مثلا کیم یونگ جو که یه دادستان مسئولیت پذیر و یاور مردمه، خیلی ناجوانمردانه جونشو فدای کشورش میکنه. و لی جین پیو هم که همه ی عمرش رو صرف انتقام کرد (و نه میتونم بگم مقصر بود و نه گناهکار) خودشو شکارچی شهر نامید و یون سانگو نجات داد، و خودشو قربانی کرد. واقعا به این آدم میتونیم بگیم قربانی، چون نه تنها جین پیو بلکه همه ی اون بیست نفر قربانی طمع و جاه طلبیه انسان های دیگه بودن. اما بالاخره حق به حق دار رسید و همه ی اون بیست نفر به عنوتن قهرمان های اصلی شناخته شدن.

و حرف آخر اینکه مطمئن باشین دارین یه سریال قشنگ، جذاب و دیدنی نگاه میکنین و که واقعا ارزش دیدن داره. مطمئن باشین ازش پشیمون نمیشین. با ایراد هایی که از سریال گرفتم سطح توقعتون رو از سریال پایین نیارین چون بازم با همون ایرادها سریال قشنگه. 

اما شاید اگه اهل تم های عاشقانه باشین زیاد از سریال خوشتون نیاد اما بازهم میگم که ارزش دیدن داره.

خوشحال میشم نظراتتون رو با من به اشتراک بذارین

نقد بعدی، نقد فیلم خیاط سلطنتی.....به زودی.....

زندگی در تاریخ...ایران...کره

سلام، تو این سریال یون سانگ می میره؟! 

نه
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan